دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

سکته کرده ام انگار

مثل آنها که یک طرفشان سیاه مشود!!!

مثل خانم رفیعی!!!!.

اما هنوز میفهمم درد را...

شکرمیکنم تو راحسین...

که نبود تو و خدایت

درد دارد هنوز.

درد زیباست

که هشدار میدهد به من

هشدار که بیدار باش.

یادت تسکین دردهایم حسین جان.

مگر نه اینکه تو از جنس خدایت هستی؟!

پس بی شک یاد تو آرام بخش دلهاست...

ای "ألا بذکر الله تطمئن القلوب‌" من.

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۰۲

سفرعشق از آن روز شروع شد که خدا

مهر یک بی کفن انداخت میان دل ما

امروز به میلادی اش میشود9مارس2014#

ساعت پرواز:17#مقصد:فرودگاه نجف.

۰ نظر ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۴۵

کثیف که باشی با کوچکترین ارتعاشی چرک میکنی

زیر دستان بانو!!!

آن وقت هزاردفترهم که باشد

تا بکشی خجالتت را

افاقه نمیکند.

خدانصیب نکند

این نوع تمرین نقاشی را...

یا وَجیهَـةً عِندَاللّهِ اِشفَعـی لَـنا عِنـدَاللّه...

۱ نظر ۱۷ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۵۴

الهی دور نباشدتعبیرخوابم

چقدر شیرین بود ...

پای پیاده برمیگشتیم ازحرمت حسین جان.

که انتهایش ختم شد به شلمچه...

جالب که

اول راه کفشم گم شد

و در آخرسفر،پیداشدند کفش هایم.

۰ نظر ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۱۸

پارسال این شبها

من بودم و هیئت ثارالله

و یک دنیا خاطره...

تنهایی روضه میچسبد!!!!!!

آن هم میان آن همه غریبه ی آشنا...

تکرار میشود باز هم آن صدا؟؟!!

انگار دو روز دیگر عازمم.

از آسمان دلم

تا آسمان نجف چه کوتاه بود!!!.

یادش بخیر#هیئت#حاج مهدی.

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۵۶

نمیدانم دنیا رو به کجا دارد!!!

که خوابهایم همه تعبیرش نگرانیست...

نمیدانم من رنگ دنیایی گرفتم

یا همه چیز عوض شده!!!

یاسادگی و یکرنگی ؛رنگ باخته!!!

هرچه هست

همه چیز بوی ضعف میدهد

غمگینم اربابم حسین...

از این آب وهوای ضعیف از یکرنگی

از این ایمانهای بو داده!!!

از این هوای تفریح وسرگرمی!!!

آخر مومن هم مگر سر خودش را گرم میکند با دنیا؟؟!!!

فرزند شهید!! خون کردی دلمان را؛امروز.

نکند شعر امروز تو؛ تعبیرخوابهایم باشد!!!

نکند واقعا اسلام درخطر باشد!!!

نکند عاشورا دوباره قرار است تکرار شود!!!

نمیدانم

ولی این روزها دلشوره دارم!!!

حس شروع دوباره ی جنگ !!!

شاید جنگ نرم باشد؛شاید خواص؛شاید

و هزار شاید دیگر.

یاد حرف پدر خانم معصومه آباد افتادم که

هر انسان در دوران زندگی اش حداقل یک بار جنگ میبیند!!!

شاید  وقتش رسیده!!!!

دلم جنگ نمیخواهد؛حسین.

به گوش امام عصرم برسان تادیر نشده برگردد...

هوا هوای ظهور شده؛بخدا...

نکند خوابهایم تعبیر بشود؛آقا!!!.

امروز#یادواره ی شهدای گردان حضرت علی اکبر#حسینیه جماران

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۰۷

اسفندبه نیمه  رسید چرانیامدی؟!

بیاببین  به انتظارت  چه  کرده ام!!!

انبارکرده ام انبوهی  از اسفند!!!

هرجمعه نه!!!

هرروزمنتظرم که بیایی مهدی جان؛

تادودکنم  به پای آمدنت اسفندی...

این بار برای آمدنت نه!!!

برای  چش نخوردنت  مولا جان؛؛؛؛

چون  اسفند روی آتشم؛مهدی جان.

دیرکردنت  قیمتش تمام شدن من است. 

حالاتامیتوانی دیرکن. . .

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۴۳

دیر سرمیزنم به هوای دلم این روزها

من درهمان کوفه و نفرت و الفبای امامت

جا مانده ام...

بیا مرا این روزها باخودت به چاه ببر...

در کوفه درونم

دلخوشم به این چاه ها؛علی جان.

زبان مرا هم

این روزها 

فقط این چاه ها میفهمند...

حالا میفهمم عاشقانه هایت باچاه را؛علی جان.

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۲۳

دست ورزی میخواهد

روح

فکر

وقلب من؛مادر جان.

این همه را تو ورز بده؛زهرا جان.

دستان تو شفاست مادرجان

دستی بزن به عواطفم زهراجان...

من نیستم گردپای زینبت مادرجان

اما بیاوبکش دستی به روی سرم زهراجان

از پیچ و تاب موی سرم پیداست که حال دلم

تعجیل کن.

بیا و شانه بزن موی سرم را زهرا جان...

۰ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۱۵

درحسرت یک یاحسین گفتنو

یک "جان" شنیدنیم هنوز؛

نکند سیرشده ای ز ما فاطمه جان؟!!.

۱ نظر ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۳