بعضیها طلب دارند انگار از آدم
گیرمیکند نگاهشان مدام
بهانه میگیرند همش
یادخودم می افتم باخودت!!!
گاهی
من هم همان بعضیهامیشوم. . .
چقدرصبوری؛ ارباب...
شبی هزاررکعت را چگونه میخواندی حسین؟!!
من در دو رکعتش مانده ام هنوز!!!!.
کاش شیرینی مناجات هایت را میچشاندی به من!!!
چگونه اش را نمیدانم؛ حسین جان.
اما
دلم لک زده برای دو رکعت گفتگو باخدا؛
از همان گفتگوهای خودت بامولایت. . .
آنها که
تو را از من میگیرند را دوست ندارم که
دوست داشته باشم...
حالا میخواهد خواهر باشد
برادر باشد
رفیق باشد
یا حتی خودم باشم
یا افکارم باشد
یا هرخطا و گناهی
که در پی اش درد میگیرد وجدان من...
از من بگیر"خودم را"
تا همه ام"تو" باشی ؛حسین جان.
قیام نکردی مگر برای احیای دین؟
قیام نکردی مگر برای"امر به معروف و نهی از منکر"؟
قیام نکردی مگر؛ تا "گناه" عرف زمانه ات نشود؛حسین؟...
این روزها
زمانه قیامی ازجنس خودت رامیخواهد انگار!!!!
این روزها
بی حیایی موج میزند درشهر...
این روزها
قدم به قدم که راه میروم درشهر
نبودت جار میزند درشهر...
این روزها
نبودت حس نمیشود؛بلکه!! باچشم دیده میشود؛ارباب.
این روزها
حس بی صاحبی و بی امامی دارد شهر!!!
این روزها
امر میکنیم به منکر و نهی میکنیم ازمعروف!!!
این روزها
گناه عرف جامعه شده؛حسین جان.
این روزها
همه دچار دین مردگی شده ایم؛آقاجان.
درد دین نداریم دیگر!!!
این روزها
دلم فقط حسین میخواهد....
که بیاید احیا کن مرا؛
دینم را
شهرم را
بغضم را
آدم های زمانه ام را...
قیام کن حسین.
میگویند اعراب یکدیگر را به کنیه صدا میزنند
که غیر آن را بی ادبی می دانند...
استادی میگفت:حسین را حسین صدا نزنید
بی ادبی است به رسم ادب!!!
ازمحرم زیاد گذشته
ولی من هرچه کردم که بگویم:اباعبدالله
نتوانستم...
حسین جان:اصلن من به بی ادبی عادت دارم
ازکودکی گفته ام حسین...
من با "حسین" دم گرفته ام عمری؛
سخت است مرا رسم عرب!!!
مرا با آداب خودم بپذیر،حسین جان.