دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۳۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

اینکه دوست دارم همیشه یک نفرمثل تو باشد
که نازم رابخرد
انتظاربیخودیست؟؟؟!!!
بیخود اگرهست
چرا باتوشدم آشنا حسین جان؟!
اینکه بیهوده یادمیکنم تورا
دست کیست؟؟؟
بگو تا دستش را ببوسم؛حسین.

۱ نظر ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۲۱:۴۷

فروردینت که رفت؛مابقی هم میرود!!!

برگ ها هم سبز شد؛خیس شد!!

زرد نشودبرگ ها...نریزد برگ ها...

همین بهار بیا؛بهارمن...

مانده هنوز

رنگ رخساره ی من  زرد شود...

مانده هنوز!

۱ نظر ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۲۲

دلم میخواهد به استقبالت بیایم خداجان

این روزها

مدام اذن دخول خواندنت را حس میکنم

توچقدر فوق العاده ای خدای من...

کاش زودتر ازاینها میامدی به زیارتم...

احوالپرسی که میکنی

شادمیشوم خدا...

امروز نمیدانم چرا!!!

ولی برای چندلحظه حس کردم ماه بندگی توست...

رجب هم انگار برای ملاقاتت بی تاب شده...

خوش آمدی به خانه ی ما یاحبیب الباکین...

۱ نظر ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۰

دوستی میگفت

کسی که عزیزش را ازدست بدهد؛تنهاست...

دلم برای تنهایی ام سوخت

تنهاتر کسی است که خودش سالهاست مرده

ولی بیخبر است...

آخرکسی که حرفش تاثیری روی دیگران نگذارد

مرده ی متحرک است...

زنده ام کن مرا؛ای مسیحای من...

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۱۳

من مات شدم

قبول!!!

ولی تو کیشم نکن مهدی جان.

سربازهای دلم سوختند

که هیچ.

از وزیرهم خبری نیست!!!

یک شاه مانده برای من..

کیشم نکن

من تنها به همان شاه بی سر زنده ام؛آقاجان.

۰ نظر ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۶

دور شدم از چشمات

الان تنها آرزوم اینه که

چشت بگیرتم آقا...

میون این همه روسیاه

بشم فال نگات...

۰ نظر ۲۹ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۵۸

وقتی یک جای کار بلنگد همیشه؛

کار پیش نمیرود هرگز!!!.

لنگ لنگانم عمری؛

عصا به دست خسته شدم

راه به جایی ببرم مهدی جان.

۱ نظر ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۳۷

حال وروزم به جایی رسیده

که دوست دارم

پدری یامادری یامادربزرگی

نذر کنند برایم...

نذر پنجره فولاد

یاجمکران...

بعد مثل فیلمها وداستانها روبه راه شوم.

که ببرندم درحیاط جمکران بچرخانندم...

یابیایند پنجره فولاد دنبالم

ومن بعد بشوم آزاد شده ی امام رضا...

ازحال بد دلم حال خوب میخواهد.

آقاجان رضا؛دوباره کم آوردم!!!

ولی هنوز هم از دور دلم بهشت رضا میخواهد. . .

حتی دلم برای لوسترهای حرم تنگ شده!.

ولی من هنوز هم باخودم قهرم.

راه نجاتی بفرست امام الرئوف...

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۲

گاهی خسته میشوی

ازخودهمیشگی ات

ازتکنولوژی بیخود

ازمخاطبین بیخود

از رنگ کردن ها

از بیخیالی ها

ازمکررات

اززندگی ماشینی

از الکی خوش بودن ها

ازمسافرت های بی نتیجه

ازهی دعاکردن و هی هی کردن

از گریه های بی جواب

ازخنده های پر ازبغض

ازدوستان آس وپاس وبی هدف

از نبودن 

از نبودن

ازنبودن

ازبودن وتحمل کردن

ازسکوت های اجباری

ازهمین غرزدن های مداوم

ازگیرکردن و دست وپا بسته بودن

از درخت بودن

و

گاهی دلتنگ میشوی برای نداشته های همیشه ات

برای کمبودها

برای جای خالی ها

برای قهر وآشتی ها

برای فرصت های دوباره وشاید صدباره

برای تغییر

برای روستا

برای هوای درد ودل با مادر

برای برادر برادربرادر برادر

برای قیل وقال وهیاهو

برای موج های آبی مشهد

برای جاده های شلوغ جمکران

برای صدای گریه ی بچه هیئتی ها

برای ناله ی مریض های پنجره فولاد

برای خودم

برای خودت

برای خودش

برای همه ی نداشته هایم دلم یک یاحسین جانانه میخواهد

ازته دل؛دست جمعی همه باهم بگوییم یاحسین....

دست خداباجماعت است...

حسین جانم؛

خودت یک یاحسین اینگونه نصیبم کن...

تا دلتنگی هایم رنگش رنگ عاشورا بگیرد...

یاحسین.

۰ نظر ۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۳۶

زندگی باتو چه زیباست اگرامابگذارند

دل من غرق تماشاست اگرامابگذارند

اززمین تابه شما راه زیاد است اگرامابگذارند

مایه پیله واسه خیریه زیاد است اگرامابگذارند

نفس ذکر برای سحری هست اگراما بگذارند

حوصله هست ؛زمان هست اگرامابگذارند

چشم دارم که بگریم وبنالم اگرامابگذارند

فریادوهیاهو بلدهستم؛اگر اما بگذارند

عرضه دارم که برانم وبخوانم ؛اگر اما بگذارند

میتوانم بسرایم ؛بنویسم؛اگر اما بگذارند

میتوانم بکنم طی همه ی ارض وسما را؛اگر اما بگذارند

میتوانم که بمانم که بمانم؛اگر اما بگذارند

اگر اما نگذارند....

لبیک

لبیک

لبیک یاصاحب الزمان...

لبیک اگر نگذارند...

۰ نظر ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۲۳:۰۲