دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

چطور میشود بدونِ تو

نفس کشید؟؟!فرمولش چیست!

کدام راه بی تو به مقصد رسید؟!

بگو تا خرابش کنم;

آن مقصدِ گمراهی را...بی راه میروم بیراهه ها را;بی تو....

برگرد تورا به قلبِ پر ازغمم;آقا...

اللهم عجل لولیک الفرج

۱ نظر ۱۶ دی ۹۶ ، ۲۲:۵۸
تمام حجم نگرانی  م این بود که
از تنهایی درآید...
وقت هایی که پراز ناامیدی میشد
مرگ تدریجی را در او میدیدم
و از اعماقِ جان نگرانش بودم
و غمگین بودم برای خودم
برای این خود که هیچ اثری بر هیچکس نتوانستم بگذارم...
دغدغه ی روز و شبهایم شده بود
ذهنم مدام برایش نقشه میکشید
که چگونه
و کجا...!
اربعین را دلخوش بودم
که با همو که اشتیاق زیارتش را درمن شعله ور کرد
عازمیم ان شاءالله...
ولی ناباورانه در لحظه ای 
و بهانه ی کوچکی نشد که بیاید!
و من باید این بار عشق را 
بدون او در مسیرهای پیاده روی به دوش میکشیدم
هنوز هم نپذیرفته ام
که نیامد
وما رفتیم...
همه جا یادش کردم
وبیشتر به یادِ جفتِ ظهورنکرده اش;!
به راستی که اربعین آن عشق بازیِ زیارت 
 فقط باهمسفر لذتش دوچندان میشود.
آرزویم برایش کربلای دونفره شد!...
همو که عاشقِ تاول های کرب و بلای رقیه سلام الله علیها بود...
قرار بود طبقِ نیت بین راه پیداش کنم
و قرار شد بعد از سفر
همه چیز مثل رویای صادقه تعبیر شود
.....
نمیدانم
دلم نازک است
به قضاوت های بیجا دلم میشکند...
ولی همین دل زود هم یادش میرود و راضی میشود
با یک پیامک....
عادت ندارم ناراحتی را ادامه دهم
و باکینه میانه ای ندارم...
میگذرم به سانِ رود...معتقدم ماندن از من گنداب میسازد....
بازگشتیم بادلی
پر از امید و دستانی پر از عشق....
و به انتظار همان خستگی های بین راهیم هنوز هم!
دلم روشن بود ;
به عوض شدنِ حالش...
به حول حالنای تحویل سالش...
وچیزی نگذشت پاسخِ این امیدم را دادند.
شوق درمن موج میزند.
اینهمه شعف را ازکجا اورده اند که نصیبم شد؟!
اوجِ رضایتم انجا بود که
از پشتِ خط تلفن
یا از همان چت های بیخودم
صدای شادی را درک میکردم...
انجا که کسی خط به خطِ زندگیش را
برایت مینویسد.
انجا که حتی وقتی نیست
خیالِ اینکه دارد به او خوش میگذرد
اشک شوق بر چشمانت مینشاند...
دلم برای همه ی لحظه هایی که خندید
و خنداندمش تنگ شد...
حتی برای همان اردوی راهیانمان.
چقدر رفیقِ خوب بودن لذت دارد
وچه قدر رفیقِ خوب داشتن شیرین است.
آرزویم این است هیچ گاه اشک بر چشمانش نباشد
جز برای حسین علیه السلام.
#پیمانِ_عاشقی ات_مبارک_رفیق جان.
۰ نظر ۰۸ دی ۹۶ ، ۱۰:۲۶