دلتنگی های من
گاهی خسته میشوی
ازخودهمیشگی ات
ازتکنولوژی بیخود
ازمخاطبین بیخود
از رنگ کردن ها
از بیخیالی ها
ازمکررات
اززندگی ماشینی
از الکی خوش بودن ها
ازمسافرت های بی نتیجه
ازهی دعاکردن و هی هی کردن
از گریه های بی جواب
ازخنده های پر ازبغض
ازدوستان آس وپاس وبی هدف
از نبودن
از نبودن
ازنبودن
ازبودن وتحمل کردن
ازسکوت های اجباری
ازهمین غرزدن های مداوم
ازگیرکردن و دست وپا بسته بودن
از درخت بودن
و
گاهی دلتنگ میشوی برای نداشته های همیشه ات
برای کمبودها
برای جای خالی ها
برای قهر وآشتی ها
برای فرصت های دوباره وشاید صدباره
برای تغییر
برای روستا
برای هوای درد ودل با مادر
برای برادر برادربرادر برادر
برای قیل وقال وهیاهو
برای موج های آبی مشهد
برای جاده های شلوغ جمکران
برای صدای گریه ی بچه هیئتی ها
برای ناله ی مریض های پنجره فولاد
برای خودم
برای خودت
برای خودش
برای همه ی نداشته هایم دلم یک یاحسین جانانه میخواهد
ازته دل؛دست جمعی همه باهم بگوییم یاحسین....
دست خداباجماعت است...
حسین جانم؛
خودت یک یاحسین اینگونه نصیبم کن...
تا دلتنگی هایم رنگش رنگ عاشورا بگیرد...
یاحسین.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.