یابن الحسن؛
گلی که بر مژه مان زد؛
چیده نمیشود جز به آمدنت...
یعقوب نیستم؛عزیزمصر
که پیرهنت شفایم دهد؛
ابراز کن که سلامتی؛
که فدایت شوم...
اللهم عجل لولیک الفرج.
گاهی چیزها که تلقین میشود درذهنم؛
هی فکرمیکنم خودت هستی!
بعد هی آرزو میکنم؛
که خودت باشی.
نه فقط اینجا؛
آنجایی که از همه دست شسته ام؛
وتنها تومانده ای برایم؛حسین جان.
تلقین بخوان برایم؛
مبادا کم بیاورم در وحشت قبر!!!
سخت میگذرد تابرسی؛محرم
خداکند که روزی ام بشوی؛
قرار سخت؛
ولی فرار سخت تر!.
قرارهایمان را یک جا فروختیم؛
از این به بعد فقط فرار!!!
کی خوب میشود حالمان؛حسین؟!
از خودمان#فرارکنیم#تا بیایی
هرگز به زمین نمیرسد زانوان من
ولی
یک جا فقط زمینگیر میشوم؛حسین!!!
از پله های باب القبله که فرود می آیم؛
به گودی میرسم؛
جایی که زینب هم زمینگیر شد؛
چقدر مانده تا دوباره زمینگیرت شوم؛آقا؟؟؟
خورشیدگرفتگی؛
ماه گرفتگی؛
زلزله؛
رعد وبرق؛
ترس!!!!
پرم از این همه نماز واجب شده؛؛؛بدون تو.
برگرد.
گاهی روزه نیستی؛ولی
گشنه تر از هرگشنه
و تشنه تر از هرتشنه ای؛
خونم خیلی ها را کم دارد؛
کلیه هایم نزدیک است که سنگ بیاورد؛از تشنگی...
کم کم دارد روزه برایم حرام میشود؛حسین!!!
میشود مداوایم کنی ارباب؟؟؟
خواب و بی خواب
فرقی ندارد؛
غافل خواب و بیداری اش یکی ست!!!
و چ بسا خواب برایش بهتر.
با قصه های خوب بخوابانم؛خدایا.
طاق شدن طاقت؛را که میفهمد که چیست؟؟؟
لبریزم از این طاق های پی درپی؛
پشت در؛سوختم؛فروریختم؛
آه؛
به دادم برس؛مادرجان.
خداجان؛
بدم المظلوم کربلا؛میدانی که کیست؟؟؟
به شرمندگی رباب؛ نزد حسین؛
نجاتم بده.