دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

مرا نیز محبتِ ابولحسن درسینه....

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۰۱ ب.ظ
همه جانم اشک:
ابولحسن پیامبر نبود عبدالله;
اما قامتش را بلندای این ردا بود...
عبدالله پرتردید خیره من:
_ابولحسن هرکه بود...
اشک هایم بی اختیار و مویه ام به ضجه:
_که خبیثی مستکبر به قتلش می رساند ودرکنار بدترین مخلوقاتم,مدفون...
غادیه به سختی و زیرلب به زمزمه:
برزمین نیستم انگار ازشادی عبدالله...
که چنین بمیرم
و اکنون...رجاء گفته بود یا یاسرخادم یا...
نمیدانم....
که ابولحسن میانه امدنش به مرو,
جایی به تشییع جنازه ای رفته بود...
پیرزنی یاجوانی...نمیدانم...
که نمیشناخته اش...
اصلا ندیده بوده اورا...و گفته بوده;
آنکه درقبرش میگذارند,
مرا دوست میداشته....
یا سلامی گفته بوده مرا...
یا شوق دیدارم داشته...یا.....
و اکنون من در تشییع جنازه اش
و برقبرش....
غادیه می نالد:
_برآسمانم ازشوق...
که چنین بمیرم و اکنون...
که مرا محبت ابولحسن درسینه...
که به تشییع جنازه ام...
که من اولین زائر قبر او بودم و...
عهد کرده که سه وقت درقیامت....
اشک میریزم و آخرین اشک و....
بیچاره ترینم که آفتاب سعادتم'
هرساعت; درکار خاموشی است...
چشم های غادیه می افتد...و سرش..
آتش میان جانم...
من که عبدالله مامونم,دستم میان خون....
میان خون هرکه داشتم....
بیچاره ترینم من...
من که عبدالله مامون....
.
.
.
.
.
اوج میگیرم از این متن....
و اشتیاقم به مرگ بیشتر;
که به محبتی و عرض ارادت و سلامی;
امامم برای تشییع جنازه م حضوریابد...
واکنون;
به تمام لحظاتی که زائرش بودم;
غبطه میخورم...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام...
#قسمتی_ از_ مکالمه ی_ مامون_ و غادیه _همسرش
#به_بلندای_آن_ردا_از _سید_علی شجاعی
#انتشاراتِ_ نیستان
#میلاد_ابولحسن_جانمان_امام_ مهربانیها_مبارک
۹۶/۰۵/۱۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.