قحطی ارامش
پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۶ ب.ظ
آدم ها هرچه دور و برشان شلوغ تر میشود
تنها تر میشوند
این چه حکایتی ست که
همه درکنار هم ازهم دورند!
مگرخوب بودن چقدر سخت است
مگردنیا چقدر دوام دارد
که اینگونه خون کنیم دل ها را
کاش پیش تر ازاینها تمرین تنهایی میکردیم
آن زمانی که بتازگی راه رفتنمان گرفت
آن زمانی که مارپله مارا غافل میکرد از دردها
آن زمانی که هفت سنگ بیهود هیجانمان میداد
کاش یاد بگیریم تنها ماندن را
و یادبدهیم به کودکانمان تنهاماندن را
و حیف است که داستان کربلا را ازیاد ببریم
و حیف است که نگوییم از قاسم و اصغر
وحیف است که واژه ی امام و ولایت غریب بماند
کاش تا آن زمان امامی باشد
که خودش عشق ولایتش را مجسم کند
کاش اصلا ما در آخرالزمان نبودیم
کاش جایی بودیم که اینقدر نمیسوختیم
کاش خداوند مارا برهاند از دنیا
کاش خداوند بیامرزد قلب هایمان را
وکاش تو برای لحظه ای تنها لحظه ای
به خوابم بیایی آقا....
کاش بگوشت برسانند که اینجا در قحطیِ آرامشیم
اینجا آذوقه ها به اتمام رسیده...
کاش کسی بود که خوابی میدید
وکاش یوسفی بود که آمدنت را تعبیر میکرد...
کاش...
اللهم عجل لولیک الفرج
۹۶/۰۴/۲۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.