رویای نیمه شب
نیمه های شب
نزدیک سحر؛
درمان و مرهم دردت
بیاید بالای سرت
دستی بکشد و اشاره ای!!!!
زیر و رو بشوی
و به این اشاره جماعتی مبهوت!
رویا یی میشود اما....
رویای نیمه شب میشود اسمش!...
چقدر لذت بخش میشود که قلبا حس کنی
که صاحب داری!!!...
صاحبی که به اشاره ای تنها نمیگذارد تورا...
صاحبی که هوای دل و دینت را دارد...
آنجا که آدم عشق به امامش را درک میکند
در آنه لحظه هایش
آنجا که میفهمانند که ما هستیم کنارت!
آنجا آدم دوست دارد جان بدهد
از این همه مهربانی...
رویاهایمان را رو به امام وقت تنظیم کنیم
باور کنیم خیلی دارد دیر میشود
خیلی دارد به عقب می افتد نیامدنش
خیلی دارد مرگ ها نزدیکتر میشود
و خیلی دارند جوان تر ها میمیرند
حال آنکه امامی ندیدند!
غریبانه میگذرد آخر الزمان به شیعه...
چرا؟!
قدیم تر ها میگفتم آقا را ببینی که چه؟!
آن ها که علی را دیدند چه کردند بااو؟!
خوب بمان؛آقا خودش می آید سراغت
مثل خیلی ها که دیدند آقا را...
اما الان مدت هاست که چه خوب قدم بگذارم
چه بدترین باشم
دلم میخواهد امامم را ببینم...
حس بی صاحبی ندارم!
ولی به جایی رسیده ام که
تنها دوست دارم ببینمش و جان بدهم!
دنیا بدون روی او جهنم است.
این حقیقت حال این روزهایم است!.
رویای صادقه هایم زیاد بوده
کاش به خواب های کودکی م برگردی...
به گلباران شهر و دیارمان!
به خواب دیدنت هم زیباست...
دل تنگ شده ام برای همه کسانی که بوی تو را میدهند..
حتی همان مداح همیشگی امامزاده مان!.
#لحظه ای#بیا#به#کوی#ما#مهدی#جان!.
اللهم عجل لولیک الفرج.