مرد کودکی هایم
سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ب.ظ
بی تابی؛
یعنی ماه ها
یک به یک از پی هم بگذرد
ودوباره زمستان سرد
استخوانهایمان را بوسه باران کند
و درمیان این درد
حماسه ای سی ساله
مدام تکرارشود
شانزدهم هر ماه!
آسمان
سنگر
و ستارگان
هنوز هم بوی کلام امیر دارد
هنوز هم صوت قرآنت
تمثیلی از
صوت "محمد "رسول خداست؛
که کافران هم از شنیدنش لذت میبرند
ولی باز هم عناد با حق و لجاجت
کورشان کرده!!!
هنوز هم باور کن ؛
یاد "تو"
سید حسین؛
گام هایم را محکم تر میکند
و از گناه بازم میدارد....
چقدر آسان
رنگ باخته ؛جامعه ام؛
از تو
از نگاهت
از تفکرات نورانی ات؛
که تو مثال بارز گوشه هایی ازخطبه ی فدک هستی؛
ای مرد آسمانی من...
هنوز هم باور کن؛
توی خوابهایم
گاه و بی گاه با نگاهم
التماس میکنم خاک تورا
"هویزه"را...
و زانوانم
هنوز هم سستی میکند
توی گل ولای های هویزه...
هنوز هم باور کن؛
بغض امانم را میبرد؛
که چون تو را کم دارم؛در میان نزدیکانم...
هنوز هم باور کن؛
دوست دارم خاک تورا
برای لحظاتی گم شدن ؛
و بی امان داد و فریاد را...
هنوز هم باور کن؛
تو خط به خط فریاد میزنی؛عاشورا را؛
ح س ی ن را...
هنوز هم باور کن
مرا؛
عشقم را؛
دلتنگی هایم را؛
و از همه مهم تر؛
عمیق ترین لحظاتم را؛
تنهایی ام را...
خودت را در من باور کن؛سیدجان...
باور کن.
16دی#مرد#آسمانی#کودکی هایم#سید حسین.
۹۴/۱۰/۱۵