آغوش تو
چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ
امشب دوباره دلم
تنها
آغوشی را میخواهد
که در خواب های کودکی ام مرور میشود؛
دلم میخواهد
برای یک شبی هم که شده؛
برگردم به همان دوران؛
و ندانم تو محرم هستی یا نامحرم!!!.
و توی خواب سخت مرا در آغوش بکشی
و من باهمان دست های کوچکم
دستانت را نوازش کنم
میدانی چرا آقا؟؟؟
آخر این روزها مرد به معنای واقعی وجود ندارد
از گفتن ها تا عمل فاصله زیاد است
دلم کودکی ام را میخواهد؛با همان مقنعه ی سفید
و پاپیون صورتی کنارش
باهمان نیم وجب قد؛
که در خواب دیدمت!
حق دارم هنوز هم دلم تو را بخواهد یا نه؟
نمیدانی که
آغوش تو چقدر گرم است؛
ای تنهاترین مرد؛مهدی جان.
برگردبه رویاهایم؛
سخت دلگیرم...
۹۴/۱۰/۰۹
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.