نسپاری ام
شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ
کاش همیشه باغ باشد
واصلن کویر!!!
ولی به کسی نسپاری ام.
وخدانکند که خوابم ببرد..
قنداقه که بودم یکبارتوی باغ پدر بزرگ
باغ انگور؛
میان آنهمه برگ و درخت و انگور گذاشتنم
مشغول چیدن انگور شدند؛
و یکهو به خود آمدند
که مرا کم دارند!!!
همه بسیج میشوند که پیدایم کنند؛
تمام دلهره برای مادری بود
که مرا به خواهرم سپرده بود!
وقتی مرا یافتند؛که من خواب خواب بودم؛
و همه نگران من!!!.
مرا#نسپاری ام#به کسی#ارباب
۹۴/۰۵/۱۰
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.