کتاب سفید من
چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ
قدیم ترها کتابی داشتم
باجلد سفید و حکاکی های طلایی؛
تمام عشقم این بود آنقدر کش بدهم
آنقدر خط به خط مکث کنم و اندیشه
تا تمام نشودکتاب!
هرشب سخنانی را به دل میخریدم
که گاهی خوابم که میپرید؛
کتاب به این بزرگی را
سرجایم
توی رختخوابم
بغل میکردم و خوابم میبرد...
دلم همان کتاب را میخواهد امشب
باهمان صفحات های لایت شده اش؛
فقط"حیدر"امیرالمومنین است
۹۴/۰۵/۰۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.