http://sapp.ir/mahdeiasgary
http://sapp.ir/mahdeiasgary
صدای تیک تاکِ ساعت بلند تر شده
و شاید تو نزدیک تر میشوی هردم
که همه چیز رساتر شده است...
شمارشِ معکوسِ سال
هم عمرِ بسانِ برق گذشته را هشدار می دهد
و هم سال های غیبتت را غصه میخورد
انگار هرچقدر دور ترمیشویم از کودکی
بیشتر میشود فاصله مان از تو آقا
هنوز هم خوف دارم از تاریکیِ نبودنت
و هنوز هم امید دارم به روشنیِ بودنت
میان این ترس و امید
دلتنگِ یک خوابِ خوشم از جنسِ شما...
خوابی که روایتگرش خودتان باشید
درمیانِ انبوهی از محبّینِ همیشه منتظر...
خوابی پر از نور
و خوابی پر از شیرینیِ بیداری...
وساعتی که به وقتِ ظهورتان کوک شده باشد
و دلی که تمام خیالش در همان خواب جا مانده!
خیالم را پرکن از یادت رئوف اماما...
دلم شهدای گردان علی اکبر را هوس کرده
آنجاکه به بهانه ای درجماران جمع میشدیم.....
اصلا دلم حاج حسین میخواهد از نوعِ تلنگرش را...
دلم حاج عظیم میخواهد ازنوعِ شوخی های شهدایی اش را...
این هارا رهاکنیم;دلم بوی خاک میخواهد
خاکی که خونِ شهید در آن غلتیده!!.
دلم هوای خوب ها را کرده
هوای مهربان ترین های زندگیِ دنیا و آخرتم....
دلم تشنگیِ ظهرِ گردان کمیل میخواهد...
دلم غروب شلمچه میخواهد....
دلم تاسوعای فکه و
عاشورای هویزه میخواهد...
اصلا دلم صدای دادو بیداد های روضه ی سر میخواهد
دلم ضریح حبیب بن مظاهر میخواهد
وپایین پایِ علی اکبر...
و دوباره صحنِ آزادی و ندبه هایش را میخواهد...
دلم حال و هوایش تنگِ خوبیهاست...
دلمِ مادری پهلوشکسته میخواهد;و حسنی میانِ کوچه مات و مبهوت!
اصلا رهایم کنید
دلم را بمیرانید;پیش از انکه بمیرد!.