دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

آدم ها هرچه دور و برشان شلوغ تر میشود
تنها تر میشوند
این چه حکایتی ست که
همه درکنار هم ازهم دورند!
مگرخوب بودن چقدر سخت است
مگردنیا چقدر دوام دارد
که اینگونه خون کنیم دل ها را
کاش پیش تر ازاینها تمرین تنهایی میکردیم
آن زمانی که بتازگی راه رفتنمان گرفت
آن زمانی که مارپله مارا غافل میکرد از دردها
آن زمانی که هفت سنگ بیهود هیجانمان میداد
کاش یاد بگیریم تنها ماندن را
و یادبدهیم به کودکانمان تنهاماندن را
و حیف است که داستان کربلا را ازیاد ببریم
و حیف است که نگوییم از قاسم و اصغر
وحیف است که واژه ی امام و ولایت غریب بماند
کاش تا آن زمان امامی باشد
که خودش عشق ولایتش را مجسم کند
کاش اصلا ما در آخرالزمان نبودیم
کاش جایی بودیم که اینقدر نمیسوختیم
کاش خداوند مارا برهاند از دنیا
کاش خداوند بیامرزد قلب هایمان را
وکاش تو برای لحظه ای تنها لحظه ای
به خوابم بیایی آقا....
کاش بگوشت برسانند که اینجا در قحطیِ آرامشیم
اینجا آذوقه ها به اتمام رسیده...
کاش کسی بود که خوابی میدید
وکاش یوسفی بود که آمدنت را تعبیر میکرد...
کاش...
اللهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر ۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۶
یادت بماند که در این دنیای پردرد
همه چیز شوخیست!
جدی که بگیری
مرگ در تو جریان میگیرد!
زندگی نیست چون چشم برهم زدنی
.
.
.
.
حتی همان درد;!
میگذرد عمر...
بخند!...
بخند بر دردهای خودت
و اشک بریز بر کرب و بلای دلت...
۰ نظر ۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۳:۳۱
خیلی وقت است که 
دلمان میخواهد و
نمیطلبد سید;
بگمانم دل او را زده ایم...!
که برای نطلبیدن بهانه بسیار است.
بیهوده که نیست
کرب وبلای دیگری ست صحن وسرای سیدالکریم;
همان شاه عبدالعظیم حسنی جان.
#بطلب#جانِ#پدر#جانِ#حسن#جانِ#همان#محسنِ زهرا.😪
۰ نظر ۱۹ تیر ۹۶ ، ۰۱:۲۲
خودم را برای مرگ آماده میکنم
برای از دست دادن و ازدست رفتن
خودم را برای نبودن ها و ندیدن ها آماده میکنم
برای فقدان
برای غربت
برای تنهایی
برای بی کسی
برای غم 
برای به خود آمدن!
چیزی را که قرار است پس بدهم
چیزی را که برایم نیست
نمی خواهم...
از دل باید بیرون کرد" غیر خدا را"...
این غیر دنیا و آدمهایش هستند
این "غیر" تعلقات و وابستگی ها و دلبستگیهاست...
برای خدا باید خواست 
برای خداهم باید گذشت
ورفت ازکنارخیلی آدم ها....باعشق باید رفت
با عشق باید;خداحافظی کرد
با عشق باید گذشت از همه چیز...
همه آنچه دارم عاریتی ست
قرض است
حتی پدر
حتی مادر و حتی نفسی که میکشم!
نفسم را روزی باید پس بدهم و پرواز کنم...
امروز یاد میگیرم که
ازهمه چیز و همه کس باید دست شست;
تا روزی که وقتی خداوند تک تک داده هایش را
پس خواست
غم به دل رونکند!!!...
دنیا را دوست ندارم بدون عشق حسین "ع".
دنیا را خسته ام;
دلم پایان میخواهد:مرگ
۱ نظر ۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۵:۲۳
باز هم
خاک می جوید دلم;
خاکی از جنس غربت
دلم این روز و شبها جاده ی خاکی میطلبد
تربتت بود کاش
تا سربر غربتت میگذاشتم
یا اگر میشد
خاک جمکران را مُهر میکردم...
نماز ونیازم این شبها تنها تویی!...
چقدر اربعین لازمم از همین حالا💔
دلم آرامشی ازجنس روضه میخواهد
کی قسمتم میکنی ارباب؟!
اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر ۱۲ تیر ۹۶ ، ۰۲:۱۴
دروغ بود که
می گفتند
زمان همه چیز را درست میکند...!
زمان هرچه گذشت
همه چیز تیره تر شد و تباه!....
راستش این بودکه
درست همه چیز را زمان ازبین برد:
انسانیت را
عزت نفس را
وحتی محبت را.
چقدر خام بود بعضی حرفای گذشته...
که خیال میکردیم بزرگتر که میشویم
بیشتر میفهمیم
اما هرچه میگذرد دلتنگیهای کودکانه بیشتر میشود
و اصلا دوست داریم که حتی معلمی باشد
تا بددرس یاد بدهد و سخت امتحان بگیرد 
و حتی نیاز به تک ماده باشد
ولی آدمیزاد اینقدر راحت امتحانات زندگی را
رفوزه نشود
وانقدر راحت از کنار عزیزانش نگذرد
وانقدر راحت ارزش هایش جابجا نشود...
زمان را دوست ندارم.
چون باگذشتش همه چیز بهم میریزد
بی انکه دلیلش را بدانم!..
زمان همانیست که مرا از خدایم دور کرد
چه حالش ;چه گذشته اش; وچه آینده اش!...
کاش زمان نمیدادی به ما
چون خراب میکنیم فقط!....
کاش مکث بود همه چه.
در آن لحظه...!
زمان دق میدهد ازبزرگ تا کودک 3ساله اش;رقیه را...
زمان صبر را میازماید ولی به چه قیمت؟!
به قیمت اثبات زینب نبودنت!
به قیمت تباهیِ دینت!
صبر برگناه را میگویم.
زمان را بگیر از ما
همین زمان های تلف شده  را میگویم!...
زمان هایی که تو دوری و بریده ای ازما
همه اش زمان های مرده اند ;تلف شده اند;زمان مرگند
انگار زمانیست که مهلت داده ای تا ببینی
که صبرمان درنبودنت چقدر است؟!
و ما چقدر صبوریم که نیستی!
ما در زمان نبودنت صبرمان زیاد میشود
یا للعجب چطور میشود صبر کرد بدون تو؟!
ما تباه کردیم زمان را;ببین!...
زمان هیچ چیز را درست نمیکند..
زمان تنها دارد میگذرد
بی انکه چیزی تغییرکند
چون تو نیستی...
انگار زمین
تا وقتی از حجت خالیست
قرار است زمان را بهم بزند و خودش را نیز!...
زمین و زمانمان بدجور بهم ریخته;
برگرد ای حجت خدا...
بخدا زمانی که تونیستی هیچ چیز درست نمیشود
حالا میخواهد هزار و 400سال بگذرد
یا هر زمان کوتاه و بلند دیگری!
کاش میشد زمان را نگه داشت
تا ببینی همین حالا چقدر بهم ریخته ایم
تاشاید برگردی...
زمان که میگذرد تو نیز میگذری از ما...
قدری تامل کن;دلمان امام میخواد
دلمان مرحم زخم میخواهد...
دلمان دست نوازش میخواهد
دلمان پدر میخواهد بخدا...
دلمان خوش نیست اینجا.
با قلب های ما چه کرده اید
دیری نیست که بی حضورتان جان بدهیم
زمانی که نیستید!...
زمان های نبودنتان را مثل یک نوار کاست
بزنید جلو....پایان خط را میخواهیم
شمارا...
اللهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۶:۳۲
سرم را
با کدام دستمال ببندم;
تا باور کنی
انبوه دردهایم را...
درد سرهایم سر به فلک گذاشته اند
سرم را به دامانت بگیر
یابن الحسن...
اللهم عجل لولیک الفرج
۱ نظر ۱۰ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۳
قرار بود جز از تو نگویم
وکشتی نجاتم هم تو باشی
که همانگونه هم شد...
به مقصدم رساندی;
جایی که باید میبودم,
وهستم...
این را از زیرو  روکردن نوشته هایم میفهمم!...
به ساحل طوفانی رسیدم
کی قرار میگیرم با آمدنش؟؟؟!!!!!.
اللهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۶:۴۳
آدم هرچه میگذرد
بیشتر دلش میخواهد که دیگر نباشد
جایی که تو نیستی!!!.
آدم هرچه میگذرد
بیشتر دلش میخواهد
که دلش را بگذارد تنهایی گوشه ای
از همین جایی که تو نیستی
و برای همیشه برود
جایی که تو هستی!!!
آدم هرچه میگذرد
بیشتر دلش هوای  تو میکند
وعشقت
وهمانجایی که هستی را...
درست همان ناکجا آباد...
آدم دلش میخواهد بمیرانندش
ونباشد جایی که تو نیستی
آدم
آدم دلش اسیر تو بود کاش...
آنوقت بود که تازه مهربانی را میفهمید!...
به عدد چین های افتاده زیرچشمم
که هرکدامش هزارهاست...
و به عدد غم های توی چشمم
که فقط روضه های حسین علیه السلام میفهمندش...
وبه عدد دلتنگی های قلبم
که زهرا 'س' گواه است...
دلم میخواهد که نباشم جایی که 
تو دم نمیزنی!!!..
هوای مغموم من; از توست,
کاش برگردی و ببری مرا باخود...یابن الحسن.
#اللهم _عجل _لولیک _الفرج
#دلتنگی_های_مهمانیِ_خدا
#رمضان_الکریم
۰ نظر ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۵:۴۸
سی سال از عمرش را
غلام علی علیه السلام بود
و مدتی را غلام فرزندان علی علیه اسلام ;حسنین بود...
3امام را درک کرد
وروزو شب هایش با غلامی برای حضرت سپری شد
و در آخر همانطور که اربابش گفته بود ذبحش کردند...
چقدر شیرین که خاطراتت و ذهنت پر باشد
از اربابت تاآنجا که از هرچه بگویند
خاطره داری که بگویی 
از اربابت ....
وچقدر شیرین تر که سرت را
به جرم عاشقی برولایت ازتن جداکنند..!
دلم مدام خاطره میخواست با شما یا صاحب الزمان
دلم غلامی درگاهتان را آرزو میکرد
و دلم میخواست که حتی لحظه ای باشی
و درب خانه مان را بکوبی تا بگویم
مارها لانه مان را نشانه رفته اند و
ما همچون فاخته ها انتظار تان را میکشیم
مگر علی پدرتان نبود که فاخته ها از او کمک میخواستند
و مگر ما شیعیانتان نیستیم که
اربابمان علی علیه السلام دستگیرمان میشد
ومگر ما غریب نیستیم که نه پیامبری و نه امامی دیدیم ...
مگر احمد بن ازرق نبود که
در محضر امانش با اشاره ای جان داد 
و مگر سلمان نبود که امامش نمازش را خواند
ما حضور و ظهور و نگاهتان را باهم میخواهیم
ما را تنها نگاهتان بس نیست;برگردید
به دنیای خوب یا بد آدم ها برگردید!
به آنجا که انتظارتان را میکشند
دنیا فرزند علی علیه السلام را میخواهد تا غلامانش
یکی پس از دیگری جان دهندبرایش
 سپاه و سپرت میشویم برگرد
برگرد تا برایت هزار بار بمیریم و زنده شویم
برگرد شیعه تنهاست.... 
#اللهم _عجل _لولیک_الفرج

۰ نظر ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۵:۴۶