روز وشبهایت بویِ غم می دهد
به گمانم یتیمی باز
دلش شکسته.....!
آسمان هم میفهمد
شاید بیشتر از من و تو...
ولی پاییز جان
تو انگار هنوز هم کینه داری در دلت...
درست مثلِ یک قلبِ درب و داغون.
ولی اینها به کنار همه اش...
گاهی به این نقطه می رسم که حقیقتا همه چیز پوچ است
نقطه ای که نه شادی به لذت هایش
و نه غمگین به دردهایش...
چقدر شیرینه این لحظات
فقط نمیدونم چرا
توی همین لحظه که گفتم دلت هیچی نمیخاد;
دلت یجور مردن میخاد
یه جور جمع و جور کردن و رفتن میخاد
رفتن و برای همیشه موندن میخاد
همون جایی مثل ابدیت;
کربلا...
نقطه ی پایانِ تسلیمم
نقطه ی سرخطِ من
نقطه ی دیوونگیهام
نقطه ی رهایی
اره آقا
تویی همونکه تهِ همه چی ای
سرِ همه چی ای...
چی شد که شدی همه م؟!
توکه میدونی چجوری میشم و چی میشه!
چی میشه که یهو همه چی برام لا اهمیت میشه؟؟
و تو میشی <ترین> برام.
نزدیکه دق کنه آدم
یهو سربزنگاه می رسی
توخیالم میارم اون نقطه ای رو که
نزدیکه جونم بالا بیاد
و باز مثل همیشه از راه برسی...
شیرینی
شیرین تر ازطعمِ شهادت برای قاسم بن الحسن علیه السلام...
به تلخیِ حالم سربزن....ای مهربان ارباب...
#بردرِ _شاه _آمدم _کاش_ نگاهم_ کند
#روزهایِ _حسرت
بگذارید این محرم و صفر بگذرد
بعد پیله کنید به ما
این دوماه رهاکنید دل های زخم خورده را
معرفت نداریم ولی صاحب مان زیاااد بامعرفت است
و مدام می اید و می رود
به گمانم هنگام رفتنش است که اینگونه دلهایمان بی بهانه می گیرد
و نمی فهمیم چرا حال مان یکهو بهم ریخت!!!
بله;همه چیز حساب دارد
کتاب دارد
قانون دارد
بیخود نیست ثانیه ای و رخدادی....
دلم این روزها دوست دارد بفهمد دردش چیست
که مدام بهم ریخته است!بی خود و بی بهانه.
نمی فهمم حال خودم را که بگویم چگونه ام!!!.
اما می دانم حالِ خوشی نیست که دل گرفته م باز.
#اللهم عجل لولیک الفرج
چشم ها میروند
دل ها میروند
پاها دلتنگِ درد اند...
جسم و روح دو رفیقِ همیشه اند;
یکی بی دیگریازکار می افتد...روحم کارایی ندارد
جسمم ازکار افتاده
من این روزها بازنشسته ام;از همه کار افتاده م
مثلِ جامانده های از قافله ...
حس و حالی نیست برای قدمی!
تشنه م ;تشنه ی جرعه ای عشق...
چقدر افسردگی وحالتِ بغض آدم را دق می دهد...
خوب کن حال مرا;مادر...
#اربعین_کربلا
#یازهرا
#دلتنگی هایی _از جنسِ _صَفر
مارو به خودمون نسپار خدا جون...