دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۳۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

جشن وسرور.

پای کوبی

خنده ی ملائک...

این همه سروصدا برای آمدن توست یاحسین...

هلهله کنان کائنات شادند همه...

روزی که تو به دنیا آمدی عید است

روزی که در آن معصیت نشود هم عید!!!.

کاش هرروزم تو باشی؛ازنوع تولد دوباره.

ببخش مرا حسین جان...تاهرروزم عیدباشد.

۳ نظر ۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۲۷
وقتی محاصره میشوم و کسی نیست تایاری کند
فرات هم نمیتواند کاری کند
دست که نشانه میرود
چشم که نشانه میرود
امیدت هست که من هنوز سر دارم
ولی وقتی سرت هم رفت
رحمش نیامد شیطان!!!
ابالفضلی میشوی؛
منتظری حسینت از راه برسد
دست به کمر بشود!!!
آن وقت آرام میشوی که
یکی هست که تو را دید...
کسی که نگاه او به تو جرات میدهد.
که هرچقدر هم که بیراهه بروی
باز هم از دور میپاید تو را...
ابالفضلی شده ام؛حسین جان.
بی دست؛؛
تیر درنگاه؛
بی سر؛
دست به کمر شده ای برای من؟؟؟!!!!

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۱۹
حالم ازشهر به هم میریزد
از گناهان زیادم هرگز!!!!
از زمین خوردن خود
واهمه ای نیست حسین جان؛آقا
اینکه حرف تو زمین می افتد؛این مرگ است...
این که انگار نه انگار تو هستی؛درد است...
این که بی غیرت و بی رگ شده ایم
این ضجر است...
اینکه این قصه سر دراز دارد؛زخم است...
.
.
.
.
شده ام باز هوایی؛تو کجایی؟؟؟!!

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۱۸

چه صبرها که نکردی؛یارسول الله...

چه زخم ها که نخوردی؛یارسول الله...

به دوره ای رسیده ام که ای رسول خدا؛

رسیده ام به کلامت؛امین وحی الله...

نگه داشتن دین تو ای رسول خدا

همان نگه داشتن آتش است در کف ها...

چه خوب درک میکنم این سخنت را...

چه سخت میگذرد بدون پیغمبر...

چقدر مانده تا غدیر خم ؛ای پیام آور حق؟؟

چقدر مانده به ظهور دولت یار؛چقدر؟؟؟

دلم هوای بلدچی کرده این دوران...

دلم 

چراغ میخواهد؛صاحب میخواهد؛امام میخواهد...

پیغمبر زمانه میخواهد...

مدینه ی فاضله میخواهد...

به دلم نگاهی کن؛یامحمد.

۱ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۵۱

این جمعه

تا جمعه ی بعد را میشمارم...

آهسته و نم نم...

مثل بارش باران.

این آخرین جمعه ی رجب هم میگذرد...

میرسد روزی که

جمعه ای برسد از راه؛به زودی...

جمعه ای که تو می آیی؛آقا... 

جمعه ای که منتقم خونتان میرسد از راه...

چه تقارنی...

جمعه بعد منتظر دو مولایم؛خداجان.

برسان به جمعه مارا...

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۲۷
خوش بحالتان که تشیع میشوید؛آقا...
خوش بحالتان ...
خوشبحالتان که سرتان سلامت است ؛آقا...
خوشبحالتان که زیر دست وپا نیست اعضاءتان؛آقا...
خوشبحالتان...
خوشبحالتان که کفن دارید...
خوشبحالتان که پای آبله ی شام ندارید؛آقا ...
هرچندهم که خوشبحالتان باشد...
اما
شما نیز مثل جدتان غریب هستید؛آقا...
شما نیز مادر را صدا زدید لحظه ی شهادت.
غریب مادر حسین جان؛
هیچ روزی ؛روز تو نمیشود؛مولاجان.
رجعت کن حسین جان...
غریب مدینه منتظر رجعت توست؛تا بیاید...
خداکند که بیایی؛حسین جان...

۰ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۱۲

گاهی وسط عاشورا 

به دلم می افتد

که نکند بگویی:

《خداکند نشوم هم کلام بعضی ها

که لعنت است جواب سلام بعضی ها》

که نکند مصداق کامل لعن ها باشم...

که نکند وقتی میگویم :

《وحرب لمن حاربکم》.خودم باشم!!!!

یعنی عاقبت امرمان چه میشود؟؟؟!

جزو کدام سپاهیم آیا؟؟؟!

《کل یوم عاشورا....و کل ارض کرب و بلا》.

۱ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۴۸

وقتی همه چیز مفت بود!!!

حتی گنجشک...

من سنگ تورا برداشتم و به سینه زدم.

الان همه چیز گران شده.

ولی سنگ تو هنوز هم مفت است...

سنگ تو همیشه نشانه میرود؛حسین جان.

۰ نظر ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۵

صحرای محشریست دلم

همه فرار میکنندازمن؛حسین...

پدر

مادر

خواهر

برادر

رفیق

هیچکس نیست انگار.

من جا ماندم

ولا یمکن الفرار از عشق

از عشق تو؛حضرت عشق...

۱ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۴

دل من کنج خرابه!!!

نمیایی مگر آقا؟!

دل من گوشه ای از شام

بیا 

جان رقیه...

سرو سامان بدهم یوسف زهرا.

۱ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۰۳