دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

به دلم آمده است که از سوی محبوب

قاصدی خواهد آمد...

خبری

حرفی

نامه ای...

غمگین نباش حبیب؛محبوب به تو عنایت دارد،

محبت دارد؛دیگر چه جای غصه است...؟!

هنوز کلام زن به پایان نرسیده است که

سحوری در،به تعجیل نواخته میشود.زن فریاد میزند:

«آمد.خودش باید باشد»

حبیب ازجا برمیخیزد و هم چنان مبهوت به زن نگاه می کند:

«چه می گویی زن؟!»

و به سمت در می رود و وقتی باز میگردد دست هایش که دو سوی نامه را

گرفته اند؛از شدت شعف می لرزد:

«بسم الله الرحمن الرحیم

از :حسین بن علی

به:فقیه گرانقدر؛حبیب بن مظاهر

امابعد

ای حبیب!

تو نزدیکی مارا به رسول الله نیک می دانی

وبیشتر و بهتر ازدیگران ما را میشناسی.

تو مردفطرت و غیرتی.

خودت را ازما دریغ نکن.

جدم رسول خدا درقیامت قدردان تو خواهد بود.»

زن گریه و خنده و غبطه را به هم می آمیزد

و نجوا می کند:

«فدای نام و نامه ی تو ای امام!

خوشا به حالت حبیب!

کاش نام من هم به قلم و زبان محبوب می آمد.

کاش لحظه ای یادمن هم درخاطره ی او جاری می شد.

کاش یک بار هم مرا به نام می خواند

به اسم صدا میکرد.

بال دربیاور مرد!

پرواز کن حبیب!

ببین امام به تو چه گفته است!

ببین امام باتو چه کرده است.

ببین امام چه عنوانی به تو کرامت فرموده است!

ای شوی من

ای شوی فقیه من!

برخیز که درنگ جایز نیست.

اما...

درنگ کن.

یک خواهش.

یک درخواست

یک التماس.

وقتی به محبوب رسیدی

سلام مرا به او برسان

دست وپای او را به نیابت من ببوس

و به آن عزیز بگو

که پیرزنی در کوفه هست که کنیز توست!

که تو را بسیار دوست می دارد.»

_#خط به خط عاشقانه شنیدن و خواندن

ورق ورق غبطه

و جرعه جرعه عشق را چشیدن و

در آخر پیرزنی شدن برایت

جانم را خواهد گرفت روزی؛حسین جانم..

قدری کوتاه حبیب وار صدایم کن

جان می دهم به صدایت حسین...

#قسمتی#از#از دیار حبیب#به قلم#استاد#شجاعی

۰ نظر ۲۶ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۴

سکوت 

گاهی از هزار فریاد رساتر است

اما عاقلان میفهمند حال عاقلان دیوانه؛ همچون خود را...

پرم از سکوت های پی در پی

پرم از انفجار...

کی متلاشی میشوم یعنی؟؟؟!!

کی این انار ترک میخورد یعنی؟؟؟!!!

کی صدای سوپاپ به صدا درمی آید؟؟!

کی ابدیت میرسد؟؟!

کی تمام میشود این روز وشبهای نبودنت؟؟؟!!!!

کی؟؟؟!

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر ۰۷ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۶

شهدای گمنام را دوست دارم

چون نامم در محضرشان گم می شود!

حتی یادم میرود که اهل کجایم

و کارم چه بود با گمنامان...!

شهدای گمنام را دوست دارم

چون بوی فاطمیه میدهند 

و مادر"س"!

شهدای گمنام را؛ عشق بازی باید!..

ای_که_مرا_خوانده ای

راه_نشانم_بده

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۹

از یه جایی به بعد

دل آدم هیچی نمیخاد

کاش اون یه جا

جز تو نباشه جایی...

مثل حال و روز این روزهای"خیلی ها"از دور و نزدیک...

#هیچ#جا#برام#نمیشه#کنجت

یا مولا.

۱ نظر ۲۲ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۰

آن را که ساخته ای برای خودت

باز میستانیش...

پس چرا غیر را جا دهم در دل؟؟

امانت را امانت نمیدهند هرگز!!!

#از روحش#دمید#در#ما

#سبحان#الله#پاکیزه #نگه #داریمش

۰ نظر ۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۲:۳۳

این سرمنزل به ویرانه رو داردچرا؟!

آهنگ هرچه میکنی 

شاخ و برگش هرچه باشد

به ویرانه رو دارد تهش چرا؟!!!

از هر رود به هردریا

یااز هرچشمه به هررود

فرقی ندارد

به ویرانه رو دارد تهش چرا؟!

ازجنگل وگل و گیاهش که میگذری

ته تهش بیابان است و کویر...

بهارش

بهار نیست...زمستان هم دارد

پاییز هم دارد...به ویرانه رودارد تهش چرا؟!

بهار اگر بهار است...پاییز ندارد!

به ویرانه رو دارد این سرمنزل....

سر وتهش را بزن

دنیارا میگویم...

به هیچ ارزش ندارد خوشی هایش ؛

لذت های آنی و بچگانه اش...

بهایش همان است که بگویند یادش بخیر فلان چیز؛همین!

شادی اش را اگر بسته شوی

سخت درهم میشکندت روزی...

غمش را که بخری؛عزت نفست را میگیرد

و انسانیتت را پامال میکند...

سروته و کلهم "دنیا"رابفروش....

آنگاه باجان ودل بگو

بنده ی عشقم و از هردو جهان "آزادم"...

#عشق#را#زمین#مجو

#زمین#میخوری!!!!

آسمانی_شو.

یاحسین.

۰ نظر ۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۱:۳۶

وجب به وجب

گشتم خانه ی دل را

تو بودی 

حاجت نداشته ی امروزم

برگرد عزیز دل؛یا مولا...

اللهم عجل لولیک الفرج

۰ نظر ۰۶ آبان ۹۵ ، ۰۱:۲۱

گاهی دلت چنان برای تنهایی های خودت تنگ میشود
که دوست داری خودت باشی و
 یک وجب که نامش را گذاشته اند "قبر" 
وخدا و نکیر و منکرش....
وگاهی آنقدر از تنهایی هایت سیر میشوی
که دوست داری هیچ کس نباشد
جز تو و ضریحی 6گوشه و یک دنیا حرف
بی هیچ سوال وجوابی....
گاه گاهی سری بزن به
تنهایی های پر از غم؛حسین جان...
نامت ؛یادت و حتی غمت
دلم را قرص میکند
وایمانم را
و عشقم را
و حواسم را جمع میکند تنها برای"خود خدا"...
#کمی#دلم#خدا را#خواست!...

۰ نظر ۱۴ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۷

چیزی نبود

انگار همین دیروز بود که 

دلم میخاست تا قلمم را

به جوهرتفسیر عاشورای تو آغشته کنم

وامروز

همه چیز دوباره رنگ ماتم گرفته به خود

بی هیچ چله ای!

ولی هنوز هم عزای تو تازگی دارد

اشک وماتمت تازگی دارد

نو میکند مراماتمت حسین"ع"....

دلم تازه میشود با تو....

امروز و هرروز تازه تر میشوی برایم آقاجاااانم

جااااان میگیرم با نام تو

و ذکر تو عزیزمادر"س"...

لحظه های بی تو

تباه می شوم آقاجان....

دلم بی تو و نینوایت

چون زمین آفت زده است...

دلم را به نینوایت برسان؛همین!

۱ نظر ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۳:۳۷

دلم

جرعه ای نه

خیلی بیش از اینها سادگی میطلبید

و هنوز هم سادگی می خواهددددددد

اما نگذاشتند....

دلم می خواست پشتی داشتم درخانه ام

مثل قدیم ها...

باآن فنجان های کمرباریک قدیمی....

دلم خیلی چیزها نمیخاست

ولی نشد که بشود....

دلم غم میخواهد

خداکند بگذارند

غمت را ب دوش کشید

خداکند غم تو را

لااقل ننگ ندانند...

کاش نزدیکان بفهمند که بعضی ها

کت وشلوار خریدن را سعادت نمی دانند...

و حتی گل زدن به ماشین عروس

و بدانند لباس پیغمبر را تن زدن

ننگ نیست!!!!

ننگ پاتختی گرفتن است

ننگ تجملات است

ننگ جمع کردن خاطرات دنیاست...

ننگ دل بستن به دنیای فانی ست

ننگ شکستن دل انسان هاست

وشاید شکستن دل"امام عصر"....

دلم

غمت را میخواهد ؛حسین جاااااانم

ننگ است؟؟؟؟؟!

دلم برای روضه ها تنگ است...

#حرف#زیاد#شنیده ام#

ولی

#باز #هم#باید#کر#باشم#گویا.

۰ نظر ۰۱ مهر ۹۵ ، ۰۱:۱۲