دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۴۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

بعضی جاها میگفتن اگه بری لال میشی
هنگ میکنی
قلبت سنگین میشه
کم مونده بمیری
!!!!
اما وقتی رسیدم ..
سنگین بودم کلا؛
ولی مثل مادر مرده ها؛
مثل داغ برادر دیده ها؛
عرب و عجم نمیفهمیدم؛
دیدم غرق اشکم
سکوت حرم
باصدای من پربود.
و زن عربی مدام تذکر میداد
و من
بلند بلند حرف زدم
جماعت بغض درگلو خفه شده؛
بغضشان ترکید...
آنجا انگار من بودم و سرت!!!
تمام روضه ها مدام یادم می آمد؛
هربار که بلند هق هق میزدم ؛
به یاد کسی بودم ...
حبیب هم بود!!!
گاهی باحبیب میگفتم حرف هایم را...
سیر نمیشدم از آنجا...
هیچ کس مکث نمیکرد آنجا...
همه زود میرفتند.
ولی تو انگار مرا همانجا توریدی"حسین جان".
هنوز هم دلم میخاهد سنگین شوم؛
مثل آن روز ها...
شب جمعه ای؛بامادرم و مادرت؛در حرمت
خادمین حرم امام رضا روضه ی مادر بخوانند
مادرم را بنشانم گوشه ای
که برای مادرت اشک بریزد
و خودم دوباره بیایم همان جای همیشگی
سیرکه شدم
دوباره بگردم پیش مادرها
که تاصبح هی برویم حرم ارباب ادب
و دوباره برگردیم حرم خودت
کابوس نیست؛؛؛
بگو حقیقت محض است...
حرم رو به خلوتیست الان
حرمت میبودم ای کاش
۰ نظر ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۹

هرچی باخودم کل انجار میرم

که اسم حسین نباشه؛اشکالی نداره!!!

ولی باز تهش میگم 

نمیشه که

توهرخونه یه حسین نباشه...

به این فکر وخیالا چی باید گفت؟!

توهم؟؟؟

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۴۹

گاهی مثل بچه ننه ها میشوم؛

همه هم که باشند؛

ولی وقتی مادرم نیست؛

دنبال روضه ام...

بااین همه فقط

روضه ی مادرخودت درستم میکند؛حسین

مثل همین امشب که هیچکدام نیستند؛

ای مهربان تر از پدر و مادرم؛ح س ی ن.

۰ نظر ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۸

باد

غرش آسمان

باران.

همه و همه صدایشان درآمده!!!.

آخرهمه باورشان شد که

باران که می بارد؛تو درراهی...

باران آمد ولی تو نیامدی!

به گمانم هنوز هم که هنوز است

جا برای تاوان پس دادن هست

سنگین بود برای زمین و زمان؛ داغت؛حسین.

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۵۷

طوفان که میشود؛

همه جا که گردوغبار میشود؛

آسمان که تیره و تار میشود؛

هی فکر میکنم

صدایی تند به گوش میرسد؛

صدای آشنا 

اما غریب.

بدون تو

کجا برمیگردد ذوالجناح؟!!

بگو جان بدهد اسبتان آقا...

۰ نظر ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۴

از این پس دوست دارم

به خودم سنگ بزنم

امامیترسم "دندان تو" را بشکنم؛

تو جزئی از منی آخر...

میشود خودتان سنگ بردارید آقا؟!

۱ نظر ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۶
پیش ترها دلم برای خودت که تنگ میشد؛
دلم حرمت را میخاست.
اما این روزهادلم برای هرکس که تنگ میشود؛
بازهم دلم تنها شش گوشه ی خودت رامیخاهد...
کربلا#لازمم#که میگویند#همین#است#بخدا#حسین.
۲ نظر ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۶
تشنه ام
این روزها تشنه ی صفحه ای از تفسیرنور
یا صوتی حزین
یا حتی نصایح آقا
این روزها دلم میخواهد کسی مدام سرزنشم کند
دلم کتک میخواهد
برای حال این روزهایم بیا و
مرا به فلک ببند...
راه دیگری نیست!!
۶ نظر ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۸

کاش میشد خواب میدیدم که

آمده ای.

قیام کرده ای؛

سرنفس هایمان را ب زور هم که شده

میبریدی!!!

بدون نیاز به هیچ مختار و کیانی!!!

رجعت اتفاق می افتاد

حسین علیه السلام هم می آمد؛

و من بی تاب از خواب می پریدم؛

مادرم آب میاورد؛

آب را نمیخوردم؛

تعبیر خواب من طولی نمیکشید و

شب آقای حیاتی

سرتیترخبرها میگفت :امام آمد.

ای کاش#نشود#رویاهایم#محال#بیا.

۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۶

دلم میخواهد دلم را ورق بزنی

تا ببینی در کربلا چه گذشت،!!!

نخواستی نخوانش!!

ولی تنها بیا و

دلم را ورق بزن.

از هی صدازدنت خسته نمیشوم؛

تنها دلم برای حرمت تنگ شده!!!.

۰ نظر ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۱۶