دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب
آدم ها و اهدافشان تک به تک 
باهم فرق دارد...
طول و عرضش بهم ریخته!
یادمان رفته هدفِ غایی چیست
و تحتِ شعاع همان است که اهداف کلی وجزئی
پایه ریزی می شود!
چقدر هدفِ غایی را گم کرده ایم؟!
همه چیز مان شده دو روزه ی عمر
که نهایتش دومتر قبر است با یک عمر حسرت!
خداجانم توخوب تقدیر کردی
وخوب هدایت کردی
چرا راهمان کج شد از تو؟!
چرا نفهمیدیم سلب نعمتِ وجودِ خودت
پایان وتَهِ خط است؟!
وای از لحظه ای که ناسپاسی کنم
و تو خودت را که بزرگترین نعمت است
از من بگیری!!!
ومن همچنان غرق در دنیا باشم و نفهمم این را...
این روز و شب ها را به
 حسرتِ عمرِ باطلم می گذرانم
کاش عمرِ نوح داشتم تا زین پس
بندگی می کردم برایت...
دست های خالی را چطور جرات روبرو شدن
باتوست؟!
چقدر به خاطر عُلقه های دنیوی م 
بخاطر عشق های دنیایی
از تو گذشتم
چقدر کم گذاشتم برای رابطه مان!!!!!
گول خوردم و برای بندگیت امروز و فردا کردم!
و مرگ را
بیماری را
ازدست رفتن فرصت هارا
از خودم دور دیدم
و تو جانان هنوز هم فرصت ومهلت می دهی مرا...
شکر می کنم تورا
 بخاطر تمام چشم پوشی هایت...
ازمن مپرس که بااین همه تقصیر
لال ام دربرابر مهربانی هایت...
دنیا گذرگاه است
ولی به جای گذرکردن از آن; درآن گیر کردیم
امان از گیر کردن درکسی و جایی
گیر که باشی;
اوج نمی گیری و خاک زمینت می زند!
دلم به قدرِ تمام فاصله هایم باتو
غصه دارد...
کاش همه م تو باشی;تو....

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۵۲
خوراک روح که عوض شود
هربلایی برسرت می آید
جوری که دیگر نمی فهمی 
چرا همان آدمِ سابق نیستی!!!!
برسرِ روح هایمان چه آمده
که بهترین شب و روزهایِ سال
می آید ومی رود
و ما نفهمانه رد می شویم
از تک تکِ خوراکی های روح!
روحِ آلوده خور
ناپاک تر از آن است که
اینگونه واردِ رمضان الکریم شود...
شنیده های روح مان غیرالهی
گفته هایش شیطانی و عبث;
نگاه هایش حسرت و حسادت
و فکروخیالش افسار گریخته....
اینهمه را چقدر به دوش باید کشید؟!
اما بااین همه وصف
استغفار وغفران
سفیدکننده ی حالِ کدرِ روح اند
اگر رحمی ونگاهی کند خودش....
خدایا التیامِ زخم های روحمان باش
و درهای رحمتت را 
به روی قلب های خسته مان بازگشا
که ما از دستِ خود عاجزیم خدا....
#گلی_ گم کرده ام _می جویم او را
#به هر_گل میرسم_ می بویم او را
#طوفان_زده ام _راهِ _نجاتی_ بفرست
۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۳۸
هر آدمی جنگ دارد
سالهایش شاید کم و زیاد شود
ولی دفاع همچنان هست...
همچون8سال دفاعِ مقدس
این افسارگریخته
صدامِ من 
کِی خواهد مُرد؟!
جنگیدن با خیال
 با قوه ی وهم 
حسین فهمیده میخواهد
یا حسین علم الهدی؟!
خیالِ خالی از اوهام جهادگر میخواهد
روحیه ی انقلابی می خواهد
حسین ها نیروی درون می خواهد....
کاش خیالی جز به بهشتِ کربلا نبود
کاش خیالی جز به مشبک های ضریحش نبود
وکاش درمقابل چشمان;جز پنجره ای رو به بقیع نبود
روحم بازوانِ توانمندِ انقلابی می خواهد
برای یخرجهم مِن الظلمات الی النور....
ظلمتکده ی وجود را غفلت بس!
خدایا نور از تو; بازو هم از تو...
#خیالِ من _عدوی من
۰ نظر ۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۴۸
انگار هنوز 
خانه تکانیِ خدا هم
تمام نشده!!!!...
شهر به شهر 
 خانه به خانه
و آدم به آدم همه جا درشُست و شوی الهی اند...
عید به عید خداهم عوض میشود
هم مهربانی اش
و هم غضب اش!!!!.
خداجان چقدرجنسِ تنبیه و تشویق هایت
 ملموس تر 
و به دورانِ جاهلیت انسان ها شبیه تر شده...
انگار پیامبری در راه باشد 
و طوفان و معجزه هایش در بار...
مزه ی تعطیلات نه شیرین است و نه تلخ
چیزی شبیهِ غذای بی نمک!!!
خدایا کاش نمکش را زیاد کنی
این زندگی بی مهدیِ فاطمه
نه شوری دارد و نه دل خوشی!
سیل زده ایم همه بی یار و یاور
غرق شده ایم همه بی امام
از خوابِ غفلت کِی کُنی بیدارمان آخر؟!
#اِرحم_ عبدک_ الضعیف
#اللهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر ۰۶ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۲۸
بغض های بی هوا
گریه های بی امان
قبضِ روح های بی دلیل
این همه را نمی فهمم...
کاش معنای تک تکِ
این گرفتگی ها را می دانستم!!!
دلم این روز و شب ها
بی هیچ بهانه ای زار می زند
و نمی فهمد چرا؟!
نفهمیدنِ حالِ دل
عینِ گم کردن چیزی درونِ آدمی ست!...
آشفته ای
بی هیچ دردی شاید!!!
دردهای خاموش ;آدم را خاموش می کند....
جایی خاموش از دلمردگی
دل را بس است شاید....
معراج می خواهد دلم
اما دلیلش را نمیدانم....
اسفند ;
یادآور روزهای خوب وشیرین 
باشهداست....
یادآور انبوهی از عهدهای عاشقانه بابهترین ها....
هوا ;هوایِ شهدای گردان علی اکبر است
و روایتگری ها....
حالا شک ندارم که شهدا
هوایم را کرده اند....
منِ بی هوا دلبسته
بی هوا; هوایی شده ام
یا بقولِ شهیدسید مرتضی
<زمین برای دلم تنگ آمده>.....
هرچه که هست 
خوب نیستم...
انگار بهارِ بی شهدا 
زمستانیست دفن شده 
درمیان انبوهی شاخ و برگِ
به ظاهر خوش!!!!!...
بی شهدا ;
از درون متلاشی میشویم ریز ریز...
برای افتادن ازنگاهِ شهدا نباید گفت چه کردیم؟!
باید گفت چکار نکنیم که از نگاهتان نیوفتیم؟!!!!
کاش گوشه ای از معراج را 
یک امشبی میهمان بودم....
دلم خاکِ آغشته به خونِ شهدا را هوس کرده
همان خاک که هنوز هم انسان می سازد
با زبانِ بی زبانی....
زبانِ خاکی; اثرگذار
خاکی هادیِ دل ها...!
بخدا که ;دل را به خاک باید زد
همینِ خاکِ مقدسِ جبهه ها...
#بخوان _به خاکِ _خودت _رجب _نزدیک _است
۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۸
شاید برای خیلی ها 
رویاهای ما
خنده دار باشد...
اما همین که بافکرش هم عشق می کنم
برایم کافی ست....
همین که به یقین برسم" الاعمالُ بالنیّات"
خودش یک دنیا رسیدنه....
مثل همان که; سالهادرخیالِ خود
باکوله باری از عشق
پیاده عازمت می شدم
و آخر هم شدم!!!!.
وحالا دوباره همان خیالات با
بارهای دوچندان به سرم می زند...
چقدر سنگین تر قدم برمی دارم این بار
چقدر سخت تر و شیرین تر است سفرِعشق!!!!.
نمی دانم به یادِ محمدابراهیم
یا حتی همان حبیب که بارها برایت جان داد
اما یقین دارم قرار است جان بگیرم از تو
دوباره .....صدباره......هزاره!
ای مسیحای من .
شوقِ تو چشم انتظار میکند دل را
شوقِ تو با سر به زمین میکوبد دیوانه را
رویاهایم را که جمع میکنم
همه شان ازجنسِ حبیب اند...
<بابا کاش امام; با حَسَنین به خانه مان می آمد
تنها یکبار دلم میخواهد با حسین و حسن
درحیاط خانه مان بازی کنیم>...
جنابِ حبیب از همان کودکی
 نشان داد شوقش را
و حسین علیه السلام 
 از همان کودکی جان داد به او
درهمان حیاط...
کاشِ من هم;از شوقِ آمدنت
سراسیمه جان می دادم برایت
و جانم می دادی دوباره
تنها برای خودت زندگی کردن را...
چقدر کِیف کردی تو حبیب....
به این همه عشق بازی ات با حسین
حسرت می خورم
کاش من ;قدرِ همان روزِ کودکی ات;
"تو" بودم!!!.
حبیب شدن و حبیب ماندن و حبیب رفتن
سخت است...
#قدری_ به من_ جان بده
۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۵
بعضی دردها هستند که نمیشه 
با کسی درموردشون حرف زد...
بعضی زخم ها هستند که 
جایشان همیشگی می ماند
حتی بعد ازسال ها گذشت و بهبودیِ ظاهرشان!
علی رغم اینکه زمان بی رحم است
و ناچار به فراموشی اند خاطرات
ولی دردها بی رحمانه می مانند درخاطر...
خیال را کاش می شد برای همیشه
 آرزوی آلزایمر کرد....
به گمانم تلخ ترین لحظات زندگی
 مرورِ گذشته های تلخِ زندگیست....
فراموش کردنِ عشق و خوبی ها
بی رحمی ست و فراموشیِ دردها نعمت!
انگار جایِ زخمِ بعضی ها گاه و بیگاه تیر می کشد
و تا جِگر می سوزد از این درد!!!!!.
و این خداست که اگر نبود
 تاب و توانِ تحملِ این همه غم نبود...
روزگاری فکر می کردم عاقبت باکوهی از غم 
خواهم مُرد...
ولی اکنون زنده ام و در آرزوی روز های سبز;سرزنده.
کاش می شد دست و پای آدم هارا 
برای مدتی باشدت بَست; تاسرحدِ جان دادن!
کاش خیلی ها نبودند و 
کاش به جای آن هاخیلی ها بودند
 کاش اختیار گرفته می شد از انسان
وکاش همه محکوم به جبر بودیم
 تا جز خوبی; چیزی از کسی سرنزند...!
گزافه نیست اینها;خستگی از عبث است
دلمردگی از زندگیِ حیوانی ست
انسان دیدن و انسان بودنم آرزوست!...
دلم یک خوابِ ابدی با انبوهی رویایِ شیرین
طلبکار است...
جایِ تمامِ نفهمی هایم درد می کند
کاش می فهمیدمت کمی;معبودم...

#جایِ_ زخم ها _نمک _پاشیدم

۱ نظر ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۲۱
خیلی دل می خواهد دل کندن از دنیا
خیلی دل می خواهد 
که داشته هایت برابر با نداشتن شود
خیلی دل می خواهد
دل دل نکنی برای وقتِ رسیدن به خواسته هایت
خیلی دل می خواهد که
نرسیدن ها حالِ دلت را دگرگون نکند
خیلی دل می خواهد که
ماندن و رفتن ها در تو اثر نکند
خیلی دل می خواهد که
صورتِ عزیزت را به خاک بزنند
و توببینی و از اعماقِ دلت
رهایش کنی و بروی
خیلی دل می خواهد که
حرف ها بشنوی از همه کس و
انگار نه انگار که چیزی شنیدی
خیلی دل می خواهد که
دنیا بی رنگ شود برایت
خیلی دل می خواهد اینها
چون کوله بارِ گناه بر روح سنگینی می کند
وای که چه لذت دارد رهایی
آزادی از قید وبندهای دنیا
وای که چه عالمِ قشنگی ست دل گُندِگی...
نقطه ی تسلیم
شیرین ترینِ قسمتِ بندگی ست...
آنجا که دوست داری با یک بمیرگفتن
بمیری..
آنجا که به فکرت بها میدهد
و به آنچه در ذهنت میگذرد; میرسانندت...
و تو فقط فکر می کنی و مهیا می شود
وزبانت بگاهِ شکر گویا می شود!...
به یقین که همّ و غم اگر دنیا نباشد
خودش دنیا را برایت جوری می سازد
که نگو و نپرس...
#دلم خودش را می خواهد خودِ خودش!

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۳۶
آی که دلم خدا خدا کردن می خواهد...
روزها  و شبهای پرستاره 
لحظات نابی که هرگز تکرار نمی شود!...
زمان چقدر تندتر از انتظارم می گذرد
زمانی بود که از کندی اش گلایه داشتم!
اما حالا شاید دورتر شدن از خدا
و غرقِ دنیا شدن
زمان را روی دورِ تند تنظیم کرده.
قدری کوتاه هوای شبهای اعتکاف به سرم می زند
و کمی آن طرف تر التماس های دلم برای اردوهای راهیان هیاهو می کند...
از خادمی هم حتی کوتاه آمده ام
به همان زائر شدن آرزومندم!..
عمیق تر که می شوم
دستم که به هیج جا نمی رسد
دلم روضه ی مادر میخواهد از زبان یک اهلِ دل...
وای که نه عزا به عزا
بلکه هرهفته روضه گرفتن را می خواهم...
نه این هم دور است و توفیقش را به هرکس ندهند
گاه گاهی ;گوشه نگاهی
توسل های امامزاده حسن هم مرا کافی ست!
انگار برای راه یافتنم به همان شاه راه
همه ی راه هارا بسته اند...
ولی من به یک آیه ازقرآن
به یک حکمت از کلامِ امیر
و حتی به یک صلوات هم قانعم!
این بار دلم برای خودت تنگ شده
حلاوتِ لذت بردن ازخودت را دوباره به من برگردان...
ای پناهِ بی پناهان.
۱ نظر ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۹
به دوردست ها باید سفر کرد
وگاهی حتی درغُربت باید زیست
تنها باید ماند ازدستِ و زبان های تلخ
جایی باید رفت که طعمِ نبودن را به دیگران چشاند
و این برای انسان سخت نیست
وقتی بداند درمیان جمعی ست که دورند از او...
دلهای دور را همان بِه که ازخود راند.
درسلامتی و شادی ها وقتی نیستند
بگذار درغم ها و زمین خوردن هایمان هم نباشند
شیعه را غریب مُردن و غریب ماندن خوش است
چه بسا برای غریب همان بس که
امامِ همیشه حاضرش
در تک تک لحظه های زندگی اش
همراه و رفیق و مولای اوست ...
همان که
مونسِ شب های سرد و تاریک دنیایش بود
همان نیز مونسِ شبِ اولِ وداع با دنیایش می شود
همان که پایین پایِ سردش درقبر می نشیند
و مدتی هم بالای سرش او را نوید و بشارت می دهد
که من علی بن ابی طالب هستم
همان که او را دوستش داشتی; بدان که به تو ;
سود خواهم رساند...
آری غریب یاورِ غریب می شود
امامِ یاورِ سرباز می شود...
ما صاحب داریم;
همه دنیا و اهلش رهایمان کنند
باکی نیست.
آنکه باید ازما سراغی بگیرد;می گیرد
زود به زود هم می گیرد...
و آنکه باید به شِکوه هایمان گوش فرا دهد;
گوش می دهد...
و آنکه باید به دل های شکسته مان ;دل بدهد;
دل می دهد....
ای دل آرام باش;
امیرالمومنین علیه السلام با توست...
تو را به غیر چه کار؟!
#آتش _نسوزد_ پیکرم _چون _غلامِ _حیدرم

#بی راهه _مرو _ساده ترین_ راه _حسین_ است

#اللهم _عجل _لولیک _الفرج

۱ نظر ۱۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۴۸