دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب
انگار هنوز 
خانه تکانیِ خدا هم
تمام نشده!!!!...
شهر به شهر 
 خانه به خانه
و آدم به آدم همه جا درشُست و شوی الهی اند...
عید به عید خداهم عوض میشود
هم مهربانی اش
و هم غضب اش!!!!.
خداجان چقدرجنسِ تنبیه و تشویق هایت
 ملموس تر 
و به دورانِ جاهلیت انسان ها شبیه تر شده...
انگار پیامبری در راه باشد 
و طوفان و معجزه هایش در بار...
مزه ی تعطیلات نه شیرین است و نه تلخ
چیزی شبیهِ غذای بی نمک!!!
خدایا کاش نمکش را زیاد کنی
این زندگی بی مهدیِ فاطمه
نه شوری دارد و نه دل خوشی!
سیل زده ایم همه بی یار و یاور
غرق شده ایم همه بی امام
از خوابِ غفلت کِی کُنی بیدارمان آخر؟!
#اِرحم_ عبدک_ الضعیف
#اللهم عجل لولیک الفرج
۰ نظر ۰۶ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۲۸
بغض های بی هوا
گریه های بی امان
قبضِ روح های بی دلیل
این همه را نمی فهمم...
کاش معنای تک تکِ
این گرفتگی ها را می دانستم!!!
دلم این روز و شب ها
بی هیچ بهانه ای زار می زند
و نمی فهمد چرا؟!
نفهمیدنِ حالِ دل
عینِ گم کردن چیزی درونِ آدمی ست!...
آشفته ای
بی هیچ دردی شاید!!!
دردهای خاموش ;آدم را خاموش می کند....
جایی خاموش از دلمردگی
دل را بس است شاید....
معراج می خواهد دلم
اما دلیلش را نمیدانم....
اسفند ;
یادآور روزهای خوب وشیرین 
باشهداست....
یادآور انبوهی از عهدهای عاشقانه بابهترین ها....
هوا ;هوایِ شهدای گردان علی اکبر است
و روایتگری ها....
حالا شک ندارم که شهدا
هوایم را کرده اند....
منِ بی هوا دلبسته
بی هوا; هوایی شده ام
یا بقولِ شهیدسید مرتضی
<زمین برای دلم تنگ آمده>.....
هرچه که هست 
خوب نیستم...
انگار بهارِ بی شهدا 
زمستانیست دفن شده 
درمیان انبوهی شاخ و برگِ
به ظاهر خوش!!!!!...
بی شهدا ;
از درون متلاشی میشویم ریز ریز...
برای افتادن ازنگاهِ شهدا نباید گفت چه کردیم؟!
باید گفت چکار نکنیم که از نگاهتان نیوفتیم؟!!!!
کاش گوشه ای از معراج را 
یک امشبی میهمان بودم....
دلم خاکِ آغشته به خونِ شهدا را هوس کرده
همان خاک که هنوز هم انسان می سازد
با زبانِ بی زبانی....
زبانِ خاکی; اثرگذار
خاکی هادیِ دل ها...!
بخدا که ;دل را به خاک باید زد
همینِ خاکِ مقدسِ جبهه ها...
#بخوان _به خاکِ _خودت _رجب _نزدیک _است
۰ نظر ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۸
شاید برای خیلی ها 
رویاهای ما
خنده دار باشد...
اما همین که بافکرش هم عشق می کنم
برایم کافی ست....
همین که به یقین برسم" الاعمالُ بالنیّات"
خودش یک دنیا رسیدنه....
مثل همان که; سالهادرخیالِ خود
باکوله باری از عشق
پیاده عازمت می شدم
و آخر هم شدم!!!!.
وحالا دوباره همان خیالات با
بارهای دوچندان به سرم می زند...
چقدر سنگین تر قدم برمی دارم این بار
چقدر سخت تر و شیرین تر است سفرِعشق!!!!.
نمی دانم به یادِ محمدابراهیم
یا حتی همان حبیب که بارها برایت جان داد
اما یقین دارم قرار است جان بگیرم از تو
دوباره .....صدباره......هزاره!
ای مسیحای من .
شوقِ تو چشم انتظار میکند دل را
شوقِ تو با سر به زمین میکوبد دیوانه را
رویاهایم را که جمع میکنم
همه شان ازجنسِ حبیب اند...
<بابا کاش امام; با حَسَنین به خانه مان می آمد
تنها یکبار دلم میخواهد با حسین و حسن
درحیاط خانه مان بازی کنیم>...
جنابِ حبیب از همان کودکی
 نشان داد شوقش را
و حسین علیه السلام 
 از همان کودکی جان داد به او
درهمان حیاط...
کاشِ من هم;از شوقِ آمدنت
سراسیمه جان می دادم برایت
و جانم می دادی دوباره
تنها برای خودت زندگی کردن را...
چقدر کِیف کردی تو حبیب....
به این همه عشق بازی ات با حسین
حسرت می خورم
کاش من ;قدرِ همان روزِ کودکی ات;
"تو" بودم!!!.
حبیب شدن و حبیب ماندن و حبیب رفتن
سخت است...
#قدری_ به من_ جان بده
۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۲۵
بعضی دردها هستند که نمیشه 
با کسی درموردشون حرف زد...
بعضی زخم ها هستند که 
جایشان همیشگی می ماند
حتی بعد ازسال ها گذشت و بهبودیِ ظاهرشان!
علی رغم اینکه زمان بی رحم است
و ناچار به فراموشی اند خاطرات
ولی دردها بی رحمانه می مانند درخاطر...
خیال را کاش می شد برای همیشه
 آرزوی آلزایمر کرد....
به گمانم تلخ ترین لحظات زندگی
 مرورِ گذشته های تلخِ زندگیست....
فراموش کردنِ عشق و خوبی ها
بی رحمی ست و فراموشیِ دردها نعمت!
انگار جایِ زخمِ بعضی ها گاه و بیگاه تیر می کشد
و تا جِگر می سوزد از این درد!!!!!.
و این خداست که اگر نبود
 تاب و توانِ تحملِ این همه غم نبود...
روزگاری فکر می کردم عاقبت باکوهی از غم 
خواهم مُرد...
ولی اکنون زنده ام و در آرزوی روز های سبز;سرزنده.
کاش می شد دست و پای آدم هارا 
برای مدتی باشدت بَست; تاسرحدِ جان دادن!
کاش خیلی ها نبودند و 
کاش به جای آن هاخیلی ها بودند
 کاش اختیار گرفته می شد از انسان
وکاش همه محکوم به جبر بودیم
 تا جز خوبی; چیزی از کسی سرنزند...!
گزافه نیست اینها;خستگی از عبث است
دلمردگی از زندگیِ حیوانی ست
انسان دیدن و انسان بودنم آرزوست!...
دلم یک خوابِ ابدی با انبوهی رویایِ شیرین
طلبکار است...
جایِ تمامِ نفهمی هایم درد می کند
کاش می فهمیدمت کمی;معبودم...

#جایِ_ زخم ها _نمک _پاشیدم

۱ نظر ۲۳ بهمن ۹۷ ، ۲۳:۲۱
خیلی دل می خواهد دل کندن از دنیا
خیلی دل می خواهد 
که داشته هایت برابر با نداشتن شود
خیلی دل می خواهد
دل دل نکنی برای وقتِ رسیدن به خواسته هایت
خیلی دل می خواهد که
نرسیدن ها حالِ دلت را دگرگون نکند
خیلی دل می خواهد که
ماندن و رفتن ها در تو اثر نکند
خیلی دل می خواهد که
صورتِ عزیزت را به خاک بزنند
و توببینی و از اعماقِ دلت
رهایش کنی و بروی
خیلی دل می خواهد که
حرف ها بشنوی از همه کس و
انگار نه انگار که چیزی شنیدی
خیلی دل می خواهد که
دنیا بی رنگ شود برایت
خیلی دل می خواهد اینها
چون کوله بارِ گناه بر روح سنگینی می کند
وای که چه لذت دارد رهایی
آزادی از قید وبندهای دنیا
وای که چه عالمِ قشنگی ست دل گُندِگی...
نقطه ی تسلیم
شیرین ترینِ قسمتِ بندگی ست...
آنجا که دوست داری با یک بمیرگفتن
بمیری..
آنجا که به فکرت بها میدهد
و به آنچه در ذهنت میگذرد; میرسانندت...
و تو فقط فکر می کنی و مهیا می شود
وزبانت بگاهِ شکر گویا می شود!...
به یقین که همّ و غم اگر دنیا نباشد
خودش دنیا را برایت جوری می سازد
که نگو و نپرس...
#دلم خودش را می خواهد خودِ خودش!

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۳۶
آی که دلم خدا خدا کردن می خواهد...
روزها  و شبهای پرستاره 
لحظات نابی که هرگز تکرار نمی شود!...
زمان چقدر تندتر از انتظارم می گذرد
زمانی بود که از کندی اش گلایه داشتم!
اما حالا شاید دورتر شدن از خدا
و غرقِ دنیا شدن
زمان را روی دورِ تند تنظیم کرده.
قدری کوتاه هوای شبهای اعتکاف به سرم می زند
و کمی آن طرف تر التماس های دلم برای اردوهای راهیان هیاهو می کند...
از خادمی هم حتی کوتاه آمده ام
به همان زائر شدن آرزومندم!..
عمیق تر که می شوم
دستم که به هیج جا نمی رسد
دلم روضه ی مادر میخواهد از زبان یک اهلِ دل...
وای که نه عزا به عزا
بلکه هرهفته روضه گرفتن را می خواهم...
نه این هم دور است و توفیقش را به هرکس ندهند
گاه گاهی ;گوشه نگاهی
توسل های امامزاده حسن هم مرا کافی ست!
انگار برای راه یافتنم به همان شاه راه
همه ی راه هارا بسته اند...
ولی من به یک آیه ازقرآن
به یک حکمت از کلامِ امیر
و حتی به یک صلوات هم قانعم!
این بار دلم برای خودت تنگ شده
حلاوتِ لذت بردن ازخودت را دوباره به من برگردان...
ای پناهِ بی پناهان.
۱ نظر ۰۲ بهمن ۹۷ ، ۰۰:۰۹
به دوردست ها باید سفر کرد
وگاهی حتی درغُربت باید زیست
تنها باید ماند ازدستِ و زبان های تلخ
جایی باید رفت که طعمِ نبودن را به دیگران چشاند
و این برای انسان سخت نیست
وقتی بداند درمیان جمعی ست که دورند از او...
دلهای دور را همان بِه که ازخود راند.
درسلامتی و شادی ها وقتی نیستند
بگذار درغم ها و زمین خوردن هایمان هم نباشند
شیعه را غریب مُردن و غریب ماندن خوش است
چه بسا برای غریب همان بس که
امامِ همیشه حاضرش
در تک تک لحظه های زندگی اش
همراه و رفیق و مولای اوست ...
همان که
مونسِ شب های سرد و تاریک دنیایش بود
همان نیز مونسِ شبِ اولِ وداع با دنیایش می شود
همان که پایین پایِ سردش درقبر می نشیند
و مدتی هم بالای سرش او را نوید و بشارت می دهد
که من علی بن ابی طالب هستم
همان که او را دوستش داشتی; بدان که به تو ;
سود خواهم رساند...
آری غریب یاورِ غریب می شود
امامِ یاورِ سرباز می شود...
ما صاحب داریم;
همه دنیا و اهلش رهایمان کنند
باکی نیست.
آنکه باید ازما سراغی بگیرد;می گیرد
زود به زود هم می گیرد...
و آنکه باید به شِکوه هایمان گوش فرا دهد;
گوش می دهد...
و آنکه باید به دل های شکسته مان ;دل بدهد;
دل می دهد....
ای دل آرام باش;
امیرالمومنین علیه السلام با توست...
تو را به غیر چه کار؟!
#آتش _نسوزد_ پیکرم _چون _غلامِ _حیدرم

#بی راهه _مرو _ساده ترین_ راه _حسین_ است

#اللهم _عجل _لولیک _الفرج

۱ نظر ۱۲ دی ۹۷ ، ۱۱:۴۸
آدمیزاد است که گاهی دلش 
برای هیچ کس تنگ نمی شود!!!!.
دلش و دستش به نامه نگاری هم نمی رود
و حتی شاید از احوال پرسی ها هم
چندان خوشش نیاید....
مریض نیست این آدمیزاد!!!
هوای دلش خالی شده
انگار درکویری ست که هیچ کس
تابه حال ساکنش نشده
و نه اوکسی را دیده 
ونه هیچکس او را....
آدم مگرمی شود کسی را که ندیده به یاد بیاورد؟!
جز ذاتِ حقیقی اش را.
صفحه ی کتابِ زندگی م خالی شده 
از آدمهایی که روزی بودند
و حالا دیگر باید به نبودن تک تک ِشان
خو گرفت!
بااین تفاوت که حتی اینجا دیگر مادری هم نیست
تا چشم هایت را به نگاهش بدوزی
و جز او کسی را نشناسی...
و تو بگو نوزادِ تازه متولدِ بی مادر
به کجا می رسد آخر؟!
به همین نقطه رسیده ام
که دوست دارم هیچ کس را نشناسم از این دنیا
چشم باز کنم
و تنها تو را بشناسم
بارفتنِ تو گریه کنم تا جایی که سیاه شوم...
برگردی و برداری این طفلِ بی نوا را
و آرامَش کنی
و از جانت برایش مایه بگذاری
چنان که مادرم اینگونه کرد!...
به کم سو شدن چشمهایِ مادرِ عزیزتر ازجانم قسم
به کم شنوا شدنِ شنوایی اش قسم
به سفید شدن تمامی تارهای سرش قسم
به تَرَک های پاشنه ی پایش قسم
به چین و چروک های چهره اش قسم
به اشک های پنهانی اش قسم;
که من
تو را بیشتر از مادرم دوست دارم
که من
تورا بیشتر از مادرم کم دارم
که من 
همیشه حسرتت را دارم
که من 
همیشه فدایِ محسنت هستم
که من
همیشه به نامِ بی نشان هستم
سَری بیا ;به کویرِدلم بزن مادر
دلم گرفته دوباره
به یادِ شش گوشه....!
#یا_زهرا_سلام_ الله_ علیها
#یا _حسین_ جان
#اللهم _عجل_ لولیک _الفرج
۱ نظر ۰۹ دی ۹۷ ، ۲۳:۰۸

روز وشبهایت بویِ غم می دهد

به گمانم یتیمی باز 

دلش شکسته.....!

آسمان هم میفهمد

شاید بیشتر از من و تو...

ولی پاییز جان

تو انگار هنوز هم کینه داری در دلت...

درست مثلِ یک قلبِ درب و داغون.

ولی اینها به کنار همه اش...

گاهی به این نقطه می رسم که حقیقتا همه چیز پوچ است

نقطه ای که نه شادی به لذت هایش

و نه غمگین به دردهایش...

چقدر شیرینه این لحظات

فقط نمیدونم چرا

توی همین لحظه که گفتم دلت هیچی نمیخاد;

دلت یجور مردن میخاد

یه جور جمع و جور کردن و رفتن میخاد

رفتن و برای همیشه موندن میخاد

همون جایی مثل  ابدیت;

کربلا...

نقطه ی پایانِ تسلیمم

نقطه ی سرخطِ من

نقطه ی دیوونگیهام

نقطه ی رهایی

اره آقا

تویی همونکه تهِ همه چی ای

سرِ همه چی ای...

چی شد که شدی همه م؟!

توکه میدونی چجوری میشم و چی میشه!

چی میشه که یهو همه چی برام  لا اهمیت میشه؟؟

 و تو میشی <ترین> برام.

نزدیکه دق کنه آدم

یهو سربزنگاه می رسی

توخیالم میارم اون نقطه ای رو که

نزدیکه جونم بالا بیاد

و باز مثل همیشه از راه برسی...

شیرینی 

شیرین تر ازطعمِ شهادت برای قاسم بن الحسن علیه السلام...

به تلخیِ حالم سربزن....ای مهربان ارباب...

۰ نظر ۱۳ آذر ۹۷ ، ۰۰:۵۸
وقتی نون خورِ امام زمان میشی
باید حواست باشه که مفت خور نشی!!!!..
نونشو بخوریو قدمی برای رضایتِ امامت برنداری!
چقدرشرمندگی داره که فرمانده
از سربازش ضربه بخوره
چقدر غریبی امام زمان!!!!!!!...
وچقدر مهربونی که
هنوزم امیدداری به همه ی خائنا;غافلا;مفت خورا;
عنادِ مهره ی دشمن انقدری ناراحت کننده نیست
که بی تفاوتیِ یک خودی دردآوره....
#امشب_جگرم_سوخت_برایت
آجرک الله یاصاحب الزمان;آجرک الله..
۰ نظر ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۰:۲۳