وقتی سرم روی نی بود
و همه میخندیدند به من!!!
وصدای هلهله بلند بود؛…
فهمیدم
این منم که بی سر و سامان توام یاحسین
اما
نفهمیدم
که کی سروسامان میدهی حال مضطرم را؛حسین...
سر بزن به این تن بی سر؛اربابم.
وقتی سرم روی نی بود
و همه میخندیدند به من!!!
وصدای هلهله بلند بود؛…
فهمیدم
این منم که بی سر و سامان توام یاحسین
اما
نفهمیدم
که کی سروسامان میدهی حال مضطرم را؛حسین...
سر بزن به این تن بی سر؛اربابم.
فکرم براین بود
در دور دستها هنوز جایی هست
که هستند آدمهایی که رنگشان رنگ توست هنوز...
اما سفربیشتر مرا آزار داد!!!.
آدمهای دوروبرم مرده اندانگار...
یاشایدهم من مرده ام؛آقا.
هرچه هست تنهاشده ام
تنهاتر ازهمیشه...
دیگر راهها و بیراهه ها انقدر زیادند
که گزینش سخت است
که درست وغلط راتشخیص نمیدهم.
اینجور وقتهادوست دارم
خودم را به سه راهی طلاییه برسانم...
جایی که فریادبزنم خداجان مرابکش...
بی مادر
هفت سین میخاهم چه کار؟آقا.
هفت سین ؛هفت چین شد بعد از تو؛زهرا جان.
جنس خودم را میخواهم؛خاک را...
جایی همین حوالی
دور از دسترس زمین...
آنجا که آسمان وزمین یکی میشود...
آنجاکه صدای همت هنوز می آید از در ودیوارش ...
دوکوهه؛این بارتو منتظر ما بمان.
ببین چقدرسخت است انتظار...
نزدیکم به تو و سال جدید!!!
حول حالنا الی احسن الحال؛دوکوهه.
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
آتشی که تو در دلم به پا کردی
خاموش نمیشود که هیچ
شعله میگیرد همش،ارباب...
ومن
میسوزم
به پریدن و افتادنم در این آتش...
تو شاد باش این برای من کافیست.
به یاد دوستی که میگفت:
آتش بگیر تا بدانی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
جمعه وشنبه و سه شنبه ام؛ ندارد
هفته ام بهم ریخته
هرروز که میگذرد بهانه میگیرم تورا...
سال دارد غروب میکندمهدی جان
من طلوع دوباره ی بدون تورا؛ خونین میبینم.
سال بدون تو؛ تحویل نمیشود؛ آقاجان
سال و عمر و لحظه ها تعطیل میشود بدون تو!!!
تورا چرا وچقدر قسم باید؟؟؟!!!
برگرد خودت بدون دعا و التماس وقسم؛ آقا...
من اعتراف میکنم آدم نشدنم را؛ مهدی جان
برگرد خودت بدون چون وچرا؛ مهدی جان.