دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

رفوزه شده ام سرکلاس تو بارها

ولی هنوز هم راه میدهی ام حسین...

فلک میکشی ام ؛بکش؛ولی نگو که برو...

بزن در گوشم ولی نگو که برو...

۰ نظر ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۸

چکش رابردار و بکوبم.

درست میشوم باضربه های تو ؛آقاجان.

ابراهیم من؛

پرستش خدایان سنگ و چوبی زیاد شده...

بیا قیام کن...

بت های درونم را بشکن

حتی خودم را ...

درست میشوم به خدایت؛حسین جان!!!.

۱ نظر ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۱

برکت دارد.

قداست دارد.

معجزه میکند.

بیاو مهریه ات را هم 69بگذار.

کسی گفت به من این را...

که معمای قشنگی ست؛

برو پیدا کن!!!

بعد آن روی همین شصت و نه اش حساسم.

نه یکی کم؛نه زیاد!!!.

69؛دوست دارمت بانو...

برکت زندگی ام با تو.

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۵۴

گاهی هزار بار هم که بگویی غلط کردم؛

افاقه نمی کند گویا...

دلش که صدایت را نخواهد؛

ورد و دعایت 

استغفارت ؛راه به جایی نمیبرد...

خداجان؛ دوست نداری ام قبول.

ولی من این ارتباط یک طرفه را دوست دارمش.

این غلط کردم گفتن ها و چه کنم چه کنم ها را...

۱ نظر ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۵

ماه خدایی میرسد چه زود...

و من هنوز نشدم رنگ خدا!!!.

حرم سرای شما چه رنگی ست؛مولا؟؟؟

مسیرشما؛نگاه شما...بدون رنگ که نمیشود؛آقا.

صفا و حال نخواستیم؛

دگر بهار نخواستیم؛

بهم زده بامن خدای تو؛ارباب؟؟

دلم ملاقات میخواهد

دیدار!!!

آن هم ازنوع علما...

رجبعلی.

شاه عبدالعظیم.

کسی که دست کوری را بگیرد و باخود ببرد.

و بنشاند سرجایش.

همان جایی که باید باشد!!!

بایدها و نباید هایمان "آدم"میخاهد

تا سرجایش باشد.

آدمش را برسان خداجان.

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۴

همه ی فانتزی های امروزی ها به کنار...

خودت بمان وضمانت نامه ام باش...

یک دنیا فانتزی است برای من همین؛حسین.

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۸

چشمم که درد میگیرد

کوری میشود آرزو؛گاهی!!!

خیلی هارا نباید دید

نادیده نگیر ولی مرا ارباب...

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۲

مثل حرف های باد هوا

مثل قول ها

مثل وعده وعیدهای الکی

قول میدهم سکوت کنم

ولی نمیشود!!!

چقدر لال بودن سخت است...

سکوت هایم هم پر ازحرف است.

توبه میکنم

و میشکنمش...

توبه کن آقا؛

بازگشت تو به من 

مثل سکوت های من پر از حرف است...

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۵

آخرین یکم بهار؛

آخرین بهارمان کجاست؟؟!!

تو آمدی و می روی

ولی کجاستآخرین بهار؟؟؟

این جمعه ای منتظر دوبهار بودیم

ولی بازهم نشد!!!

نوشته هایمان دوباره به شاید ختم میشود...

شاید برسد جمعه ی دیگر حضرت یار...

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۳

گاهی همان بهتر که نباشی...

برای مدتی!!!

بودن های بی وجود

؛بهتر که وجود نداشته باشد!!.

سکوت میخواهد دلم...

۱ نظر ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۲