دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب
حال این روزهایم وصف کردنی نیست
مثل برزخ!!!
انگار که اعلامیه ای باشد دلم
که دست به دست و 
مخفیانه میچرخد در شهر
تا حرف دلش؛حقیقت را
بقبولاند به عوام و خواص...
مثل روزهای سخت قبل از انقلاب شده ام...
پر از اضطراب...
از زمانه و خفقانی که بیداد میکند؛خسته ام...
در پی معجزه ای میگذرد ایامم؛
و آهنگی که طنین انداز شبکه ها و رسانه ها بشود
و بگوید: امام آمد...
نظام شاهنشاهی دلم تغییر میخواهد؛حسین جااااان
کی انقلاب میشود آقا؟؟؟!
یا مقلب القلوب والابصار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال.
۰ نظر ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۰
ﻣﻦ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ
 ﻛﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺩﺭﻳﻎ ﻛﻨﻢ 
ﺣﺘﻰ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ "ﻣﺤﺒﺖ "ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻙ ﻧﻜﻨﺪ 
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﺎﻳﺪ;
ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﺎﺩﺍﺵ 
ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﻢ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﺀ ﻋﺸﻖ ﺗﻤﻨﺎﻳﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ.
ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺳﻮﺯﻡ 
ﻭ ﻟﺬﺕ ﻣﻰﺑﺮﻡ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻟﺬﺕ
 ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺍﺷﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ
 ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﺤﺴﺎﺏ ﺁﻳﺪ...
ﺷﻬﻴﺪ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﭼﻤﺮﺍﻥ
شهدا#ستارگان#زمینی.
۰ نظر ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۷
امشب دوباره دلم 
تنها 
آغوشی را میخواهد
که در خواب های کودکی ام مرور میشود؛
دلم میخواهد
برای یک شبی هم که شده؛
برگردم به همان دوران؛
و ندانم تو محرم هستی یا نامحرم!!!.
و توی خواب سخت مرا در آغوش بکشی
و من باهمان دست های کوچکم
دستانت را نوازش کنم
میدانی چرا آقا؟؟؟
آخر این روزها مرد به معنای واقعی وجود ندارد
از گفتن ها تا عمل فاصله زیاد است
دلم کودکی ام را میخواهد؛با همان مقنعه ی سفید
و پاپیون صورتی کنارش
باهمان نیم وجب قد؛
که در خواب دیدمت!
حق دارم هنوز هم دلم تو را بخواهد یا نه؟
نمیدانی که
آغوش تو چقدر گرم است؛
ای تنهاترین مرد؛مهدی جان.
برگردبه رویاهایم؛
سخت دلگیرم...

۰ نظر ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۳

هیچ وقت از گفتن جملات محبت آمیز

مثل"دوستت دارم"

یا"دلم تنگ شده"ابایی نداشتم...

نمیدانم؛

شاید این را پای سادگی م بگذارند؛

رفقا...

اما؛درعجبم از آنها که خود را

از ساده ترین محبت ها محروم میکنند

و شاید از آنها که

دوستشان دارند

فرار...

اصلا انگار آدم های مال این زمین

شبیه همند!

خودت را عشق است؛که از نگاهمان 

"عشق"میچینی

و با اشک هایمان"محبت"مینویسی...

و اندازه ی همه ی زمینیان هم نه؛

اندازه ی همه ی آسمانی ها

سادگی  و صداقت مان را مهر میزنی ؛

آقا....

دلم#جرعه ای#صفا#از#نوع#حسین#میخاهد#همین.

۱ نظر ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۱
شبهای میلاد که میشود؛
غمم دوچندان میشود!!!
میلاد پدری است که 
چه جهالت ها که آزارش نداد؛
و چه صبور بودی حضرت رسول!!!
هم تو؛
هم دخترت زهرا"س"؛
هم فرزندانش یک به یک ؛
تا مهدی موعود؛
تا سید علی دوران ما...
صبر ارثیه ی تو بر زهرا"س"بود؛
که این چنین به "ما"رسید!!!.
صبر میکنم این شبی را و مکث ؛
لحظه ای؛
تنها برای جهالت های خودم؛
و آنچه که 
دارد برسرمان می آید...
آیا وقتش نرسیده ظهور کند؟؟؟
۰ نظر ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۷
چن نفر بودیم انگاری؛
این بار چقدر زود ..
سپیده؛
میگفت ایام فاطمیه است!!!!.
ولی شهادت امام حسن مجتبی "ع" هم بود.
باید میرفتیم انگار...
هنگ بودم؛تقارن این دو را نمیفهمیدم؛
هرچه که بود رفتیم!!!.
از خواب که پریدم
تازه یادم افتاد 
کوچه"حسن"را شهید کرد...
خواب میدیدم؛
عازم حرمت هستم!!!.
چه رویای شیرینی...
دلم #برای#آن#شبها#تنگ#است.

۰ نظر ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۲

دیگر به خواب هم" نباید"

ببینم تو را...

دیگر حتی لحظه شماری هم "نباید"کرد...

انگار هرچه بیشتر بشماری؛

زودتر برمیگردی به اول خط...

دیگر "باید"گذشت از خاطرات...

از همان ها که آزار دهنده و درد آورند...

دیگر باید به "نه شنیدن ها"عادت کرد؛

دیگر باید"بایدهای"زندگی را تکاند

ته مانده اش را گوشه ی دفتر

حک کرد؛تنها برای؛یادگاری...

دیگر باید"دید" و "نخاست"...

دیگر و دیگر ودیگر "هیچ"

۰ نظر ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۵
پاییز که تمام میشود؛
دلم خنک میشود؛
انگار که آب روی آتش بریزند؛
پاییز که تمام میشود؛
افق نگاهم به زندگی عوض میشود؛
انگار که بهار رسیده باشد؛
پاییز که تمام میشود؛
گام هایم محکم تر میشود؛
انگار که برف تا سقف خانه مان باریده باشد؛
پاییز که تمام میشود؛
بوی نان داغ می پیچد؛همه جا؛
انگار که مادری صدا بزند؛
پاییز که تمام میشود؛
مادری زمین میخورد؛باز
انگار فصل زمستان؛بهار نزدیک است...
پاییز که تمام میشود؛
چله های مادرانه شروع میشود؛
انگار مهدی زهرا همین حوالی 
نمیدانم چرا؟؟؟زانو بغل کرده...
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد
یادت نرود
کسی هست که 
به اندازه
تمام برگ های رقصان پاییز
برای همه بشریت آمال خوب دارد...
یادت باشد
در آخرین شب پاییز،
برای رسیدن بهار دلها دعا کنی…
"اللهم عجل لولیک الفرج".
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا بسلامت دارش
سالروز#ولایتت#مبارک#آقاجان.

۰ نظر ۲۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۳

این روزه ها

عجیب دلم نان تنوری خانگی می خواهد؛؛

که بوی آرد و خمیرش

هوش از سرم برباید؛؛

و صدایی نحیف؛

در خانه؛

و سفره ای که پدر هم باشد

برادران و خواهران یک به یک

ردیف بنشینند...

نمک سفره هم باشد!!!!

که مادر نگاهش را از او بدزدد به حسن

که مبادا چاهی باشد و ....

مادر نگاهش را تقسیم میکند؛آخر...

دلم زمستان را دوست دارد مادر

چون تمام لحظاتش مرور میشوی درمن

هرچند نمک سفره ات را گرگ های بیابان دریدند؛

اما دلم سفره ات را میخواهد...حضرت مادر.

نان میپزی برایم؟؟؟

گرسنه ام.

السلام علیک یا فاطمه الزهرا"س"...

۰ نظر ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۱:۴۷
یک عمر گفته ام ستایش توراست؛
شکر خدا...
نه حمد را فهمیده ام
نه" شکر"...
بااین همه ؛
هنوز هم "الحمدلله"
هنوز هم "شکرلله"...
تنها#مرا#به#مادرم#ببخش#خدا.
۰ نظر ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۱:۲۸