بگو چه چاره کنم مادر؟!
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ق.ظ
گاهی و گاه گاهی
بیشتر میشود این بیگاه ها
ومیرسد به مدام ها
و آدم نمیداند چه بلایی برسر دلش آمده
که فاصله ای می افتد بین او و تمام تاثرات عالم
انگار نه انگار همین دیروزها بود
که به خنده ای میخندیدیم
و به آهی و ناله ای برای هم ناله میزدیم
درد هم نوعان مان درد خودمان بود
اما امروز
شاید دردها همان است
و همانقدر دردناکند برای تک تک مان
ولی تاثیری ندارد ضجه ها
دیگر ذکرمصبیت ها دوا نیست
فقط آرامشی ست برای تحمل دردها
دیگر دردها تمام نمیشوند
فقط برایمان تحملش راحت تر میشود
یاشاید اصلا دیگر درد نیست
و ما خیالاتی شده ایم که درد داریم....
هرچه هست
دلم میگوید فضا شیمیایست ...و آدم ها همه دارند خفه میشوند از دردها...
و انگار همه شبیه مادری هستیم که پرپرشدن فرزندش را میبیند
ولی نمیتواند حتی قدمی برای کم شدن دردهایش بردارد
این مادر است که تنها میفهمد حال مارا...
غافل از اینکه همه داریم ازبین میرویم درکنار هم
ودر آرزوی دیدن معجزه ای
به دنبال ذکری
دعایی
مادر مادر گفتنی
ویا حتا ذکر حسین حسینی
تا زنده شود صد مرده بانامش. ...
هرچه که هست مدت های طولانیست که
دیگر معجزه ای نمیبینم
چشمی که تمام روزهایش را معجزه نشانش دادند
ضجر میکشد مدت ها
و نمیداند برای این حال مضطرش کدام ذکر
و یا کدام مرد باید کارسازشود
به همان که فهمید حالت راپشت در
و نتوانست کاری کند;
به علی
به علی قسم
حال هیچ کس خوب نیست مادر...
ولی همه دروغ میگوییم که خوبیم
که همه چیز روبه راه است
ولی تو باورنکن این را
مادر....
#دلم#معجزه#میخواهد#
مگرنه#این #است#که#فاطمه ای؟!#
#بگو#چه#چاره#کنم#زهرا#جان#مادر؟!
۹۵/۱۲/۲۱
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.