حسی شبیه حس زینب
چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۲۴ ب.ظ
کمترلبخند بزن؛
لبخند که میزنی؛من شادمیشوم؛زیاد...
دیرتر برو از این خانه؛اما...اگررفتی؛
مرا هم ببر؛باخود.
آهسته قدم بردار؛برادرم...
شاید ندانی چه میکشم ؛آخر...
من مقیم نینوا هستم؛برادر...
حسم شبیه زینب کبری شده؛دست خودم نیست...
باشی ؛نباشی؛یارمن تنها"حسین"است
اصلن شبیه یارمن گشتی"برادر"
تصویر میگردد تمام لحظه های عمرزینب
لحظه به لحظه روبه روی دیدگانم
یعنی چه حالی داشت زینب؟؟
وقتی حسینش را سپردش دست همسر
آری چه حالی داشت زینب؟؟
وقتی حسین داماد میشد!!!
داغ دلم تازه شده؛ارباب خوبم
اصلن مریضم من؛مریض عشقت ارباب
هرجا نگاهم میرسد؛یاد تو هستم
یاد تمام لحظه های عمرت ارباب
حسم شبیه زینب کبری شده؛دست خودم نیست
حسی شبیه؛عشق زینب بابرادر...
۹۳/۱۱/۰۱
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.