همه کس وکارم؛توئی
چرا پس دلت نمیسوزه به من؟؟؟
چرا گاهی وقتا اینجوری میشه؟؟؟
چرا وقتی کم میارم؛نمیای؟؟؟
چرا پس زیر قرارمون زدی؟؟؟
چرا اشکای منو نمی خری؟؟؟
مگه تو صاحب من نیستی آخه؟؟؟
اگه من کم میذارم برات،بگو...
اگه من غافلم و نمی دونم؛بهم بگو...
این سکوت تو،عذابه واسه من...
آخرش یه روز منم دق میکنم؛
خون من میوفته گردنت؛آقا...
آره آخرش میشم من؛ "سه ساله"...
چرا پس دلت نمیسوزه به من؟؟؟
چرا دردای منو نمیخری؟؟؟
چرا غصه هام تمومی نداره؟؟؟
چرا من هرچی میگم:حسین حسین...
مادرت جواب نمیده صدامو؟؟؟
نکنه یه چیز شده؛بی خبرم...
من آره، بی خبرم؛بی کس وکارم آقاجون...
ای همه دار و ندارم،یاحسین...
تو بیا برس به دادم آقا جون...
خسته ام ؛در به درم،چاره ندارم به علی"ع"...
اندفه یه سر نزن...
بیا بمون...
من مقیم کربلاتم بخدا...
تو مقیم دل من شو؛آقاجون...
من نمیرم از پیشت،
توروخداااااااااااااا
توهم نرو............
دیگه روشو ندارم ؛قسم بدم به مادرت...
من آره ؛بی خبرم؛بی کس و کارم آقاجون...
تو بیا برس به دادم آقاجون...
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.