این روزه ها
عجیب دلم نان تنوری خانگی می خواهد؛؛
که بوی آرد و خمیرش
هوش از سرم برباید؛؛
و صدایی نحیف؛
در خانه؛
و سفره ای که پدر هم باشد
برادران و خواهران یک به یک
ردیف بنشینند...
نمک سفره هم باشد!!!!
که مادر نگاهش را از او بدزدد به حسن
که مبادا چاهی باشد و ....
مادر نگاهش را تقسیم میکند؛آخر...
دلم زمستان را دوست دارد مادر
چون تمام لحظاتش مرور میشوی درمن
هرچند نمک سفره ات را گرگ های بیابان دریدند؛
اما دلم سفره ات را میخواهد...حضرت مادر.
نان میپزی برایم؟؟؟
گرسنه ام.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا"س"...
بعضی ها عوضی عادت میکنند
و اسمش را میگذارند عشق!!!!.
به زندگی
به رفاقت
به خواندن
به رفتن
به بودن و نبودن ها؛
حتی به روضه ها ی تو...
حتی به همین جا"که مینویسم"
به نماز؛
به قرآن؛
به شهدا؛
به سقفی که هست؛
وحتی به نانی که در سفره های خیلی ها نیست!!!!
اسم همه ی این ها "عادت"است؛نه "عشق"...
پریم از عادی شدن های "روزمره"؛
از "جمعه های مکرر"
از"ثواب های اجباری"
ما عادت کرده ایم به نبودنت انگار!!!!!
عادت نکنی به غربت ما آقا....
عادی#نگاه#نکن#ب#ما
عادت#خرابمان#کرده.
یه کمی مانده ورق برگردد
یه کمی مانده که دل آب شود
یه کمی مانده که پاییز به اتمام رسد
یه کمی مانده که یلدا برسد
یه کمی مانده که حافظ به تمنا برسد
یه کمی مانده انار دل من ترش شود
یه کمی مانده صدای غم تنهایی مان گم بشود
یه کمی مانده فقط؛
یه کمی مانده زمستان برسد...
یه کمی مانده فقط.
هنوز هم هستند کسانی که برای
آنی ترین لذت ها
خوار و خفیف میشوند
حواسمان باشد؛
دنیای پست؛
آدم را پست میکند؛
انگار
جگر میخواهد خوار شدن
و عزت نفس
که ندارند!!!
عجیب ذلیل زندگی میکنند
و ساده تن به ذلت میدهند؛بعضی ها...
راستی که هیچ رفتاری
از هیچ کسی "بعید" نیست...
دنیا#همه#هیچ و#اهل#دنیا#همه#هیچ.