آنها که
تو را از من میگیرند را دوست ندارم که
دوست داشته باشم...
حالا میخواهد خواهر باشد
برادر باشد
رفیق باشد
یا حتی خودم باشم
یا افکارم باشد
یا هرخطا و گناهی
که در پی اش درد میگیرد وجدان من...
از من بگیر"خودم را"
تا همه ام"تو" باشی ؛حسین جان.
آنها که
تو را از من میگیرند را دوست ندارم که
دوست داشته باشم...
حالا میخواهد خواهر باشد
برادر باشد
رفیق باشد
یا حتی خودم باشم
یا افکارم باشد
یا هرخطا و گناهی
که در پی اش درد میگیرد وجدان من...
از من بگیر"خودم را"
تا همه ام"تو" باشی ؛حسین جان.
قیام نکردی مگر برای احیای دین؟
قیام نکردی مگر برای"امر به معروف و نهی از منکر"؟
قیام نکردی مگر؛ تا "گناه" عرف زمانه ات نشود؛حسین؟...
این روزها
زمانه قیامی ازجنس خودت رامیخواهد انگار!!!!
این روزها
بی حیایی موج میزند درشهر...
این روزها
قدم به قدم که راه میروم درشهر
نبودت جار میزند درشهر...
این روزها
نبودت حس نمیشود؛بلکه!! باچشم دیده میشود؛ارباب.
این روزها
حس بی صاحبی و بی امامی دارد شهر!!!
این روزها
امر میکنیم به منکر و نهی میکنیم ازمعروف!!!
این روزها
گناه عرف جامعه شده؛حسین جان.
این روزها
همه دچار دین مردگی شده ایم؛آقاجان.
درد دین نداریم دیگر!!!
این روزها
دلم فقط حسین میخواهد....
که بیاید احیا کن مرا؛
دینم را
شهرم را
بغضم را
آدم های زمانه ام را...
قیام کن حسین.
میگویند اعراب یکدیگر را به کنیه صدا میزنند
که غیر آن را بی ادبی می دانند...
استادی میگفت:حسین را حسین صدا نزنید
بی ادبی است به رسم ادب!!!
ازمحرم زیاد گذشته
ولی من هرچه کردم که بگویم:اباعبدالله
نتوانستم...
حسین جان:اصلن من به بی ادبی عادت دارم
ازکودکی گفته ام حسین...
من با "حسین" دم گرفته ام عمری؛
سخت است مرا رسم عرب!!!
مرا با آداب خودم بپذیر،حسین جان.
سکته کرده ام انگار
مثل آنها که یک طرفشان سیاه مشود!!!
مثل خانم رفیعی!!!!.
اما هنوز میفهمم درد را...
شکرمیکنم تو راحسین...
که نبود تو و خدایت
درد دارد هنوز.
درد زیباست
که هشدار میدهد به من
هشدار که بیدار باش.
یادت تسکین دردهایم حسین جان.
مگر نه اینکه تو از جنس خدایت هستی؟!
پس بی شک یاد تو آرام بخش دلهاست...
ای "ألا بذکر الله تطمئن القلوب" من.