دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

تشنه که میشوی به یاد بعضی ها

میخواهی پیراهنت را بالابزنی؛

و شکمت راروی خاک وسنگ بگذاری؛

و برای گشنگی سنگ هارا روی شکم بگذاری...

اینها همه برای فراموشی است؛

والا کسی نه سیراب شد؛نه سیر!!!.

فدای در راه ماندگان شام.

۱ نظر ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۲:۴۰

مدت هاست دوس دارم کسی باشد؛

که با نگاهم بفهمد حرف دلم را...

مثل بچه هایی که درد دارند

و با مادرشان چشم تو چشم نمیشوند؛

که مبادا لو برود دردشان...

کسی باشد

تا سیر نگاهش کنم

نگاهم کند

بغض کنم

و منتظر یک سوال کوتاه و خودمانی:که چته؟؟؟

بعد آشفته و گریان

خودمانی بگویم:هیچ.

بعد او خودش جواب سوالش را بدهد.

من هم؛ های های گریه کنم فقط.

و در آخر بگویم تو که میدانستی؛

پس چرا پرسیدی؟؟

پرسیدی که التماست کنم که دعایم کنی؟؟

که تنها"دعای تو "را کم دارم؛مهدی جان؛

خوب برای خودت میگردی شب جمعه ها؛

چندتا شب جمعه صفا کردی؛آقاجان؟؟

گفته بودید که از احوال ما باخبرید!!!

خیالتان راحت؛

هیچ چیز عوض نشده!!!

ما همچنان ملتمس دعایتانیم؛آقاجان...

تنها #گاهی#دوست دارم#سوالی#باجوابش#بشنوم...

تا

التماس نگاهم را ببینی#و شاید دعایم کنی...

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۲:۲۳

بام هرکجا که بایستی؛

ناخود آگاه

دلت میرود تا تل زینبیه!!!

بلندی؛

ارتفاع؛

فرقی ندارد...

از کودکی دلهره دارم در ارتفاع.

دروغ چرا؟!

از گودال هم میترسم...

ولی همیشه دوست داشتم اگر بنا باشد در ارتفاع باشم؛

جای پرچمت باشم روی گنبد؛حسین جان.

یا کبوتری باشم درفضای بین الحرمین...

از بام خانه مان تا آسمان بهشت چقدر فاصله است؟!

۱ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۲:۰۴

گفتم که شاید تو مرارانده ای؛

یا برمن غضب فرموده ای؛

یادرمقام دروغگویانم یافتی؛که از نظرت دور شدم؛

یا ناشکری کردم که محرومم ساختی از خودت؛

یاشاید مرادرمیان غافلان دیدی که از رحمتت نومیدم کردی؛

یامرا با اهل باطل انس گرفته دیدی؛که مرا میان آنها واگذاشتی؛

یاشاید دوست نداشتی صدایم رابشنوی؛که از درگاهت دورم کردی؛

این همه "شاید" را کجای دلم بگذارم خداجان؛

وبااین همه شاید چگونه شب را سحر کنم؟؟

که زهر میشود زندگی

برای آن که شیرینی مناجاتت را به او چشانده ای و

حالا دیگر صدایش نمیزنی...

شکر میکنمت که بااین همه شاید 

هنوز هم دلم برایت تنگ میشود؛

شکر.

ابوحمزه# حساب کهنه #پاک میکند# باما.

۰ نظر ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۶

هی میشود هی نمیشودها

تکرار میشود مدام؛

و آدم مدام بین امید و ناامیدیست...

چه غم انگیز میشود روزها.

۳ نظر ۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۲

مثل عصر عرفات است دلم؛

درد ودل های خدایم بامن

بار آخر نه ولی؛

تا شب عاشورا رفت...

این چه پهنای دلی است حسین جان؛

خیس است!!!

دل من ذکر دعاهای تو را کم دارد...

و علمدار کجایی که بیایی آقا؟

غرق در آب فراتم؛ عباس...

جرعه ای آب عمو جان؛

بشتابی ای کاش...

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۷:۳۰
یک شب جمعه یقین کرده ام ان شاء الله
رحمت واسعه ات دست مرا میگیرد
.
انقدر خوبه آدم  با زبون روزه بره کربلا بگه: حسین تشنمه.
.
مرحوم قاضی میفرمودند:
در عالم مکاشفه دیدم رحمة الله الواسعه حسین(ع) است.
و باب رحمة الله الواسعه قمر بنی هاشم ابالفضل العباسه.
همه امام های ما مظاهر رحمت حضرت حق هستند.
اما رحمة الله الواسعه چرا حسینه؟
به تعداد تیرهایی که به بدن حسین(ع) اصابت کرد و محکم ایستاد.
خدا هی به حسینش فرمود حسین من دیگه هر چی تو بگی.
یک روز امام حسین(علیه السلام) ایستاد صدا زد: خدایا هر چی تو بگی.
چقدر زیاد حرف میزند ابوحمزه؛ از رحمت الواسعه امشب!!!!
هرچه دور میزنم؛باز به تو میرسم حسین جان...
بحق الحسین علیه السلام:خدایا هرچی توبگی.

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۳:۰۱

کسی در حسرت است که نشانش توباشی؛

و 

کسی آرزو دارد که نشان تو را خط بزندازخودش؛

سادات بودن عار است آیا؟؟؟

که آرزو بکنند که ازهویتشان دیلت بشود!!!.

خداجان کمی عقل ؛لطفا...

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۷

به آخر شب که میرسم

هی منتظرم که خاموشی بزنند!!

خیری ندیدیم از این روشنایی ها؛حسین...

چفیه ی نمازم هم بی تاب میشود؛

که مبادا درد دلهایم باتو خشک شود!!!.

این بغض ها کی برای من آقا میشود؟؟؟

این اشک ها کی برای من کرب وبلا میشود؟؟؟

سخت میگذرد به که قسم؟؟؟

به که؟!

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۱:۰۸

خیالم که از توخالی میشود؛

پر میشوم از اضطراب و تشویش!!!

از ناآرامی؛

از بغض های غیرمجاز؛

من این همه را؛

باتو میتوانم رها کنم؛حسین جان...

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۸