دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۳۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

بی بهانه می آیند

با بهانه میروند 

چقدر جالبند این نزدیکان...

مهلت هم نمیدهند اصلن.

بریدن ها چه ساده شده!

اما

تو بی بهانه یا بابهانه میخواهی بمانی همیشه.

حتی باکسی که دشمنت بود

دنبال بهانه بودی تا بمانی کنارش.

امان نداد به تو؛شمر.

اما تو مهلتش دادی و او نفهمید و نخواست...

آنکه تو را دارد چه کم دارد؟؛حسین جان.

دارو ندارم؛

بی بهانه ؛بابهانه؛هرجور که راحتی

بمان کنارم.

۱ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۰

بهار به نیمه رسید

نمی آیی مگر آقا؟،،؟؟؟

سبز شد

زرد شد

خشک شد دلم؛بیا.

انتظار فرج از نیمه ی هرماه کشم...

چه قدر مانده به خرداد خدا؟؟؟

انتظارفرج این بار؛ز خرداد کشم!.

۱ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۰۷

کسی چه میداند ؟؟

که تو با غسل شبانه ی مادرت

پیرشدی زینب جان.

کسی چه میداند؟؟

که تو از کودکی 

باپیراهن کهنه ی حسین 

پیرشدی زینب جان.

کسی چه میداند؟؟

کسی چه میداند؟؟

عقیله ی عرب

توپیرشدی تا حسینت جوان بماند قرن ها...

جوانی ات به فدای حسین شد!!!

جوانی ام فدایی حسین کن؛زینب جان.

۱ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۴۷

چه خبر داری از این زلزله؟

آوار؛

از این روح لگدمال شده؛!!!

از این خانه ی ویران شده ارباب؟؟؟

چه خبرداری از اجساد به جا مانده؛حسین؟

که همه طعمه ی سگ های ولند!!!

چه خبر میدهمت؟!

شوم خبر میدهمت...

هلهله و شور خبرمیدهمت!!!

به جز اینها خبری نیست حسین جان.

چه بگویم

که حقیقت تلخ است...

به همان لحظه ی دلگیر ربابت ارباب...

به همان پای آبله ی شام قسم آقاجان؛

که دگر تاب ندارم

توان نیز ندارم

برسی کاش به دادم

برسی کاش به دادم.

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۴

چه کنم حال دلم را به تو اثبات کنم؟

مرهمی لطف بفرما

به خدا خسته شدم...

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۴۸

علی "ع"استادو

من

شاگرد اویم...

چه باشد لذتی بالاتر از این

که ذکر هرشبم

نام "حسین"است...

علی استاد و 

درس مکتب عشق

بود گریه برای حضرت عشق...

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۰۱

امشب وقت آن رسیده

تکرار شود کساء یمانی...

مانیز میهمان فاطمه بودیم کاش...

دق الباب میکردیم؛

اذن هم نمیگرفتیم برای تحت الکساء

اما

مینشستیم برای لحظه ای کنارفاطمه"س"

گفتگوهای عاشقانه را میشنیدیم...میدیدیم.

کلام امیرمان را میشنیدیم...

جبرائیل امین عجب سعادتی داشتی!!!

دوست دارمت ببینمت...

تو نیز کنار حسین "ع"نشسته ای...

امشب شب توست حسین جان؛

شبی که جمع میکنی شیعیانت را...

اودائت را...درون خیمه ای ...

شبیه خیمه ی شب عاشورا...

که این بار تو بگویی:شیعیان علی؛

"فزت و رب الکعبه"...

مظلوم عالم" علی" تو آمدی تا من رستگار شوم

خوش آمدی مولا جان...

یتیم نوازی کن مولا.

۰ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۱:۵۱

سیتی اسکن که نمیخواهی ازمن؟؟

سیتی اسکنی ازسرت بفرست برایم

تاببینم چه درسرداری برای من...

طرح و نقشه ات چیست؟!

چه خوابی برایم دیده ای حسین؟؟؟!!

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۵۴

پی عبور بودم ازخودم

دیدم نمیشود گذشت...

جزتو کسی را نیافتم.

خودی نبود!!!

هرچه بود "تو "بود...

ماندم و"تو"شد همه ام...

"توبودن"چه شیرین است

کاش تو باشی همیشه ام

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۴۲

حسود نیستم ولی؛

به کسانی که درجوار تواند و

ازهمه بریده اند حسودی میکنم...

همان ها که رواق دارالحکمه

میشود پاتوقشان...

یادارالحجه.

جایی که نه آنتن هست

نه اینترنت.

ونه گوشیه همراه...

جایی دور ازدسترس دیگران؛

جایی فقط برای باریدن و هق هق زدن.

جایی که رو به قبله که باشی؛میشود صحن آزادی...

تاسحر رواق دارالحکمه باشی

و نمازصبح جمعه صحن آزادی...

وبعد ندبه باخودحضرت برای خودش

و آمدنش...

حسود نیستم ولی

به یاد آن روزها

غبطه میخورم

غصه میخورم

بغض میکنم

و تمام میشوم...

یابن الحسن آقاجان؟

جمعه ای مرا میهمان صحن طلا میکنی؟؟؟

۰ نظر ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۰:۱۳