دار وندارمه آقا

بی بی جان. . .
گـــــدا نمی خواهی.؟!
دختر بی وفــــــا نمی خواهی. ؟!
کـــــاش می شد ز من سوال کنی
دخترم " کربـــــــلا " نمی خواهی. . !؟
.
.
#دل_ندارم_که_به
#معشوق_زمینی_بدهم
#دل_من_گوشه_صحنت
#به_خدا_جامانده

بایگانی
آخرین مطالب

۱۶ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

ﻣﻦ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻰﺩﺍﻧﻢ
 ﻛﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻛﺴﻰ ﺩﺭﻳﻎ ﻛﻨﻢ 
ﺣﺘﻰ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻰ "ﻣﺤﺒﺖ "ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻙ ﻧﻜﻨﺪ 
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﺎﻳﺪ;
ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﺎﺩﺍﺵ 
ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﻢ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﺀ ﻋﺸﻖ ﺗﻤﻨﺎﻳﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ.
ﻣﻦ ﺩﺭ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺳﻮﺯﻡ 
ﻭ ﻟﺬﺕ ﻣﻰﺑﺮﻡ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻟﺬﺕ
 ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭘﺎﺩﺍﺷﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ
 ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺑﺤﺴﺎﺏ ﺁﻳﺪ...
ﺷﻬﻴﺪ ﻣﺼﻄﻔﻰ ﭼﻤﺮﺍﻥ
شهدا#ستارگان#زمینی.
۰ نظر ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۷
امشب دوباره دلم 
تنها 
آغوشی را میخواهد
که در خواب های کودکی ام مرور میشود؛
دلم میخواهد
برای یک شبی هم که شده؛
برگردم به همان دوران؛
و ندانم تو محرم هستی یا نامحرم!!!.
و توی خواب سخت مرا در آغوش بکشی
و من باهمان دست های کوچکم
دستانت را نوازش کنم
میدانی چرا آقا؟؟؟
آخر این روزها مرد به معنای واقعی وجود ندارد
از گفتن ها تا عمل فاصله زیاد است
دلم کودکی ام را میخواهد؛با همان مقنعه ی سفید
و پاپیون صورتی کنارش
باهمان نیم وجب قد؛
که در خواب دیدمت!
حق دارم هنوز هم دلم تو را بخواهد یا نه؟
نمیدانی که
آغوش تو چقدر گرم است؛
ای تنهاترین مرد؛مهدی جان.
برگردبه رویاهایم؛
سخت دلگیرم...

۰ نظر ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۳

هیچ وقت از گفتن جملات محبت آمیز

مثل"دوستت دارم"

یا"دلم تنگ شده"ابایی نداشتم...

نمیدانم؛

شاید این را پای سادگی م بگذارند؛

رفقا...

اما؛درعجبم از آنها که خود را

از ساده ترین محبت ها محروم میکنند

و شاید از آنها که

دوستشان دارند

فرار...

اصلا انگار آدم های مال این زمین

شبیه همند!

خودت را عشق است؛که از نگاهمان 

"عشق"میچینی

و با اشک هایمان"محبت"مینویسی...

و اندازه ی همه ی زمینیان هم نه؛

اندازه ی همه ی آسمانی ها

سادگی  و صداقت مان را مهر میزنی ؛

آقا....

دلم#جرعه ای#صفا#از#نوع#حسین#میخاهد#همین.

۱ نظر ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۱
شبهای میلاد که میشود؛
غمم دوچندان میشود!!!
میلاد پدری است که 
چه جهالت ها که آزارش نداد؛
و چه صبور بودی حضرت رسول!!!
هم تو؛
هم دخترت زهرا"س"؛
هم فرزندانش یک به یک ؛
تا مهدی موعود؛
تا سید علی دوران ما...
صبر ارثیه ی تو بر زهرا"س"بود؛
که این چنین به "ما"رسید!!!.
صبر میکنم این شبی را و مکث ؛
لحظه ای؛
تنها برای جهالت های خودم؛
و آنچه که 
دارد برسرمان می آید...
آیا وقتش نرسیده ظهور کند؟؟؟
۰ نظر ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۷
چن نفر بودیم انگاری؛
این بار چقدر زود ..
سپیده؛
میگفت ایام فاطمیه است!!!!.
ولی شهادت امام حسن مجتبی "ع" هم بود.
باید میرفتیم انگار...
هنگ بودم؛تقارن این دو را نمیفهمیدم؛
هرچه که بود رفتیم!!!.
از خواب که پریدم
تازه یادم افتاد 
کوچه"حسن"را شهید کرد...
خواب میدیدم؛
عازم حرمت هستم!!!.
چه رویای شیرینی...
دلم #برای#آن#شبها#تنگ#است.

۰ نظر ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۲

دیگر به خواب هم" نباید"

ببینم تو را...

دیگر حتی لحظه شماری هم "نباید"کرد...

انگار هرچه بیشتر بشماری؛

زودتر برمیگردی به اول خط...

دیگر "باید"گذشت از خاطرات...

از همان ها که آزار دهنده و درد آورند...

دیگر باید به "نه شنیدن ها"عادت کرد؛

دیگر باید"بایدهای"زندگی را تکاند

ته مانده اش را گوشه ی دفتر

حک کرد؛تنها برای؛یادگاری...

دیگر باید"دید" و "نخاست"...

دیگر و دیگر ودیگر "هیچ"

۰ نظر ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۵