قنبر
جمعه, ۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۶ ق.ظ
سی سال از عمرش را
غلام علی علیه السلام بود
و مدتی را غلام فرزندان علی علیه اسلام ;حسنین بود...
3امام را درک کرد
وروزو شب هایش با غلامی برای حضرت سپری شد
و در آخر همانطور که اربابش گفته بود ذبحش کردند...
چقدر شیرین که خاطراتت و ذهنت پر باشد
از اربابت تاآنجا که از هرچه بگویند
خاطره داری که بگویی
از اربابت ....
وچقدر شیرین تر که سرت را
به جرم عاشقی برولایت ازتن جداکنند..!
دلم مدام خاطره میخواست با شما یا صاحب الزمان
دلم غلامی درگاهتان را آرزو میکرد
و دلم میخواست که حتی لحظه ای باشی
و درب خانه مان را بکوبی تا بگویم
مارها لانه مان را نشانه رفته اند و
ما همچون فاخته ها انتظار تان را میکشیم
مگر علی پدرتان نبود که فاخته ها از او کمک میخواستند
و مگر ما شیعیانتان نیستیم که
اربابمان علی علیه السلام دستگیرمان میشد
ومگر ما غریب نیستیم که نه پیامبری و نه امامی دیدیم ...
مگر احمد بن ازرق نبود که
در محضر امانش با اشاره ای جان داد
و مگر سلمان نبود که امامش نمازش را خواند
ما حضور و ظهور و نگاهتان را باهم میخواهیم
ما را تنها نگاهتان بس نیست;برگردید
به دنیای خوب یا بد آدم ها برگردید!
به آنجا که انتظارتان را میکشند
دنیا فرزند علی علیه السلام را میخواهد تا غلامانش
یکی پس از دیگری جان دهندبرایش
سپاه و سپرت میشویم برگرد
برگرد تا برایت هزار بار بمیریم و زنده شویم
برگرد شیعه تنهاست....
#اللهم _عجل _لولیک_الفرج
۹۶/۰۴/۰۲
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.